تاریخنگار

پایگاه داده های تاریخی و کتابشناسی

تاریخنگار

پایگاه داده های تاریخی و کتابشناسی

تاریخنگار

آرمان وبگاه تاریخنگار ، پیشکش داده های سودبخش در زمینه تاریخ و فرهنگ است و تلاش دارد تا راهنمای کوچکی برای دانش پژوهان پرسشگر و کوشا باشد. ایدون چنین باد.
نشانی پست الکترونیکی تاریخنگار در قسمت «تماس با من» درج است

طبقه بندی موضوعی

* این ماجرا می تواند برای مسئولین موسسات اموزشی کشور ما جالب باشد!!


در تواریخ آمده است که در عهد سلاجقه، روزی ملکشاه سلجوقی و وزیر کاردانش خواجه نظام الملک به صورت ناشناس، عازم بازدید از مدرسه نظامیه شدند. مدرسه ای که دانشجویان از سراسر کشور به آنجا آمده و نزد اساتید مختلف درس می خواندند. هنگامی که شاه و وزیر به پشت در یکی از حجره های مدرسه رسیدند؛ چشمشان به صحنه ناگواری افتاد. یکی از استادان در داخل اتاقش خلوتی به راه انداخته و مشغول خوردن شراب و معاشقه با کنیزکی نازک بدن بود. او چنان مست و خراب بود که به صدای هیچ رهگذری توجه نداشت و از سکناتش معلوم بود که بی خبر از دنیا است.

تماشای این وضع نابه هنجار ، شاه را عصبانی کرد و قصد آن نمود تا وارد حجره شود و استاد خاطی را گوشمال دهد. اما وزیر اعظم پیش آمد و مانع شد.

روز بعد ، نامه ای از دفتر نخست وزیری به مدرسه رسید که نام آن استاد به عنوان گیرنده نامه بر آن درج شده بود. در این نامه ، وزیر خردمند و پوزش پذیر نوشته بود:

- دیروز در بازدیدی که از مدرسه داشتم ، دریافتم که هزینه های معاش شما رو به افزایش گذاشته است. بر آن شدم تا حقوق تان را افزایش دهم. با این نامه می توانید از مدیر مدرسه مساعده بگیرید یا افزایش مستمری خود را طلب کنید! نمی خواهیم مشکلات مالی ، مانع از توجه جدی شما به درس شود !

با خواندن این نامه، مدرس خاطی و شرمسار دریافت که بزرگی شاهد اشتباه او بوده و اینک بر عهده اوست که درستکاری و وظیفه شناسی را در تدریس  رعایت کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۰۹
تاریخنگار

- این مطلب را شش سال پیش در محیط اینترنت گذاشته بودم و اینک به خواست دوستی، در  وبلاگ قرار می دهم ، با این توضیح که از سایت آریارمن گرفته و در آن دستی  برده ام.

ماجراهای شاهنامه بیشتر اوقات تنها در برهه زمانی که در آن اتفاق می افتند قابل فهم هستند و معنی یکایک ماجراها را باید با دیدی از بالا آغاز کرد تا بتوان با ریزه کاری های این اثر جاوید شناخت پیدا کرد. در کتاب شناخت شاهنامه، دورانهای شاهنامه را بر مبنای سنت کهنی به چهار بخشِ اصلی تقسیم بندی کرده اند: آفرینش: زمین، نبات، حیوان و انسان و پیشدادیان: پسران هبوط کرده الهی ، کیومرث ، سیامک ، هوشنگ و طهمورث

1- عصر طلا: عصر پدران، جمشیدشاه (ضحاک و فریدون در تحول عصر طلا به عصر نقره).

2- عصر نقره: عصر مادران، مادرفریدون و فریدون، پسران فریدون، منوچهر و ماه آفرید، نوذر، زوطهماسب و گرشاسب.

3- عصر برنز: عصر پهلوانان و نسل فرزندانِ دوره نقره، از کیقباد تا گشتاسپ و پیامبری زردشت.

4-  عصر آهن: عصر تاریخی، عصر تجار، دولت، فرهنگ، مذاهب و امپراتوری بزرگ ایران از بهمن تا یزدگرد سوم.

پس از ماجرایِ آفرینش و گذر از عصرِ طلاییِ جمشید، با فریدون پا به عصر نقره مادران می گذاریم. پس از این دو دوره، عصر برنز کیانیان که ماجرای رستم و سهراب در آن رخ می دهد آغاز می گردد. از مهمترین ویژگی های عصر برنز آن است که پسرانِ عصرِ نقره یِ مادران برای به دست آوردنِ تختِ پادشاهی در عصر برنزِ کیانی با پدرانِ خود در کشمکش و بدخویی به سر می برند. این مسئله دوباره و دوباره و با ماجرا ها و طریقه های مختلفی در زندگی سیاوش (پسر کیکاوس) و سودابه، رستم و سهراب، لهراسپ و گشتاسب، گشتاسب و اسفندیار و بالاخره در پایان عصر کیانی با ماجرای بزرگ رزم رستم و اسفندیار تکرار می شود. مرگِ اسفندیار و پس از آن رستمِ پهلوان نشانگر سقوطِ عصرِ کیانیان و در هنگامه شروعِ عصرِ نیمه تاریخیِ آهن است. عصر برنز، عصر پسران است و ماجرای ها بر محورِ اصلیِ تلاشِ پسران قرار دارند، برای کسبِ تخت پادشاهی که جز این هم نمی تواند باشد. اما با وجودِ سنتِ پدرسالاریِ (و یا پسر کشیِ) فرهنگِ ایرانیان این انتقالِ قدرت از پدر به پسر همچنان که در بیشترِ ماجراهای ذکر شده عصرِ برنز دیده می شود به سادگی انجام پذیر نیست. در اوخر عصر نقره و با بوجود آمدنِ خانواده ی رستم و پدرانش، قدرتِ مطلقِ پادشاهی تقسیم شده و عملاً پهلوانان بخشِ عمده ای از آن را عهده دار می شود. مثلاً از این به بعد برای حل کردنِ مشکلاتِ سرزمین های ایرانی بر ضد دشمنان تنها رستم به عنوان پهلوان شاهنامه مشکل گشا است و پادشاه در این باب نقش دوم را بازی می کند. کیقباد نخستین پادشاه کیانی است که به کمک رستم بر تخت پادشاهی می نشیند. پس از او کیکاوس شاهنشاهِ ایران می شود. او شاهی است هوسران و بیشترِ خصوصیاتِ عصرِ مادرانِ نقره را با خود دارد. او یک بار در مازندران و دیگربار در هاماوران  به دستِ دیواها به تله می افتد و هر سه بار رستم او را نجات می دهد. ماجرای رستم و سهراب در هنگامِ شاهیِ کیکاوس رخ می دهد.

در بسیاری از داستان ها و افسانه های ایرانی پادشاه و یا پهلوانی را می بینیم که در هنگام شکار و دنبال کردنِ حیوانی به قصدِ شکار با ماجرای عجیبی روبرو می شود. واقعه رستم و سهراب هم جدا از آنها نیست چرا که رستم هم پس از شکار در نخجیرگاه بخواب می رود و رخش که اسبِ ویژه اوست به دست تُرکانی دزدیده می شود. رستم ردپای رخش را تا سمنگان (در نزدیکی مرز توران) دنبال می کند و از اینجاست که ماجرایِ دردناکِ رزمِ رستم و سهراب آغاز می گردد.

پادشاه سمنگان از دیدن رستم خوشحال می شود و او را به کاخ خود دعوت می کند. شاه سمنگان به او قول می دهد که اسبش را هم پیدا کند و به او می گوید:

یک امشب به می شاد داریم دل                   وز اندیشه آزاد داریم دل

نماند پی رخش فرخ نهان                        چنان باره  نامدار جهان

رستم خوشحال شده و با آنها به خوردن می نشینند. در هنگام شب یکی از دخترانِ شاه، تهمینه، به نزد او می آید و به او می گوید:

یکی دخت شاه سمنگان منم                     ز پشت هژبر و پلنگان منم

بگیتی ز خوبان مرا جفت نیست                           چو من زیر چرخ کبود اندکیست

پس از آن که تهمینه از نیکی های رستم  تعریف کرد از او خواست باهم ازدواج کنند و چون زنِ شیردلی بود به او قول داد رخش را برایش پیدا کند:

یکی آنکه بر تو چنین گشته ام                    خرد را ز بهر هوا کشته ام

و دیگر که از تو مگر کردگار                            نشاند یکی پورم اندر کنار

مگر چون تو باشد به مردی و زور                      سپهرش دهد بهر کیوان و هور

سه دیگر که اسپت بجای آورم                        سمنگان همه زیر پای آورم

رستم هم از تهمینه خوشش می آید و از پدر او اجازه نکاح با او را می گیرد. پس از انجامِ کار به تهمینه مهره ای می دهد که اگر فرزندشان دختر شد به گیسوان او و اگر پسر شد به بازوی وی ببندد. پس از نه ماه سهراب بدنیا می آید. سهراب ماجرایِ پدرِ خود را از مادرش می پرسد. او در عشق به پدر خود چنان احساساتِ خود را نشان می دهد که می خواهد با کمکِ سپاهیانِ ترک، کیکاوس را از تخت پادشاهی ایران بر کنار کرده و پدر خود رستم را بر تخت بنشاند. در این هنگام به پادشاه توران، افراسیاب، خبر می رسد که سهرابِ 12 ساله زورمند قصد دارد به ایران حمله ببرد. افراسیاب از این موضوع خوشحال شده و به حیله با نوشتنِ نامه ای نمی گذارد که سهراب با پدرش آشنایی پیدا کند.سهراب، سفید دژِ ایرانیان را تسخیر می کند. کیکاوس به رستم نامه می نویسد که پهلوانِ دیگری از توران پیدا شده که قصدِ حمله به ایران را دارد. رستم همراه با سپاهیان به طرف دژِ سپید می رود و در دشتِ آنجا خیمه می زند. در هنگام شب رستم با لباس تورانی به خیمه  دشمن و پسرش می رود و چون سهراب را با آن عظمتِ جسمی می بیند شگفت زده می شود. اینجا رستم و سهراب یکدیگر را نمی شناسند. سهراب سعی دارد از ماجرایِ پدرِ خود سر درآورد و او را پیدا کند اما اشخاصی که به آنها رجوع می کنند مانع می شوند. سهراب شک دارد و حرف آنها را باور نمی کند. حتی زمانی که رستم و سهراب همدیگر را در هنگام جنگ ملاقات می کنند، سهراب مردد است که آیا او رستم است یا خیر و از رستم نامش را می پرسد، رستم نام خود را فاش نمی کند:

بدو گفت که از تو بپرسم سخن                     همه راستی باید افکند بن

من ایدون گمانم که تو رستمی                       گر از تخمه ی نامور نیرمنی

چنین داد پاسخ که رستم نیم                     هم از تخمه ی سام نیرم نیم

که او پهلوانست و من کهترم                    نه با تخت و گاهم نه با افسرم

از امید سهراب شد ناامید                           برو تیره شد روی روز سپید

سهراب در هنگامه نبرد دو بار به تردید می افتد که آیا این حریف همان پدرش رستم نیست، و حتی از رستم می خواهد تا با او دستِ یاری دهد. اما رستم بدلیل این که سهراب بسیاری از سپاهیان ایرانی را کشته است و هنوز نمی داند که شخص مقابل پسر اوست، حرف سهراب را نمی پذیرد. پدر و پسر برای دفعه ی نخست با هم کشتی می گیرند. سهراب، رستم را بر زمین می افکند و خنجر بر می کشد برای ریختن خون رستم، اما رستم او را فریب داده و خواستارِ آن می شود تا با شمشیر به نبرد بپردازد .در نبرد با شمشیر، رستم است که پهلوی سهراب را با خنجرِ خود می درد و در آخرین لحظات مرگ سهراب رازِ خود را فاش می کند و رستم با دیدنِ مهره خود بر بازوی او پسرش را می شناسد و به زاری می نشیند. سهراب در هنگام مرگ از رستم خواهش می کند که به توران زمین حمله نکند: چون که

که اکنون که روز من اندر گذشت                           همه کار ترکان دگرگونه گشت

رستم حرف پسر را می پذیرد و اشک در چشمانش جمع می شود و می گوید :

کدامین پدر هرگز این کار کرد                         سزاوارم اکنون به گفتار سرد

چه گویم چو آگه شود مادرش                     چه گونه فرستم کسی را برش

سپس جنازه پسر را به سیستان می برد و همراه با پدربزرگ خود، سام جنازه آن پهلوان را به خاکِ سرزمینِ یلان می سپارند... 

ماجرای رستم و سهراب در واقع کشمکشی است بین پدر و پسر، اما بگونه ای دیگر که در سایر داستانهای عصر برنز دیده نمی شود چرا که این پسر نیست که خواستارِ جایگاه پدر است بلکه این هر دو با هم غریبه ای بیش نیستند. در عصرِ برنزِ کیانیان و پهلوانان تمامی ماجراها بر محور نبرد و ایستادگی قرار دارند. زنان بیشتر در پشتِ پرده ی ماجراها هستند و پهلوانان فرصتِ نزدیک بودن با زنان را ندارند. زنانی که در این عصر هستند یا مانند سودابه و گردآفرید دارای نقش خشنی هستند و یا در محورِ حادثه ها قرار ندارند. همچنان که مادر سهراب و یا بانوی رستم تنها یک شب با رستم همجواری دارد و بس. دوران، دورانِ پهلوانی و نبرد است و پیوستن با زنان مشکل ساز است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۰۴
تاریخنگار

- هنر ایران باستان : ایدت پرادا ، ترجمه یوسف مجیدزاده (1357)

- شاهکارهای هنر ایران : آرتور پوپ ، ترجمه پرویز ناتل خانلری(1345)

- هنر ایران : آندره گدار ، ترجمه بهروز حبیبی (1382)

- تاریخ عمومی هنرهای مصور ایران قبل از اسلام : علیتقی وزیری (1337)

- دوره های هنر ایران ماقبل تاریخ : رومن گیرشمن(1376)

- کتاب ایران: تاریخ هنر : حبیب ایت اللهی (1389)

- هنر پارتی و ساسانی : ریچارد اتینگهاوزن (1376)

- هنر مانوی و زرتشتی: لوئی هامبی و دیگران(1376)

- همبودی دین و هنر در ایران باستان: ابوالقاسم دادور (1392)

- هنرهای ایران: ویلیام فریه، ترجمه پرویز مرزبان (1374)

- نقش پارسی بر احجار هند: علی اصغر حکمت (1337)

- گوهرها : یحیی ذکاء (1346)

- باستان شناسی و هنر ایران در هزاره اول : حسن طلائی(1375)

- نقوش زینتی در ایران زمین: جلیل ضیاء پور (1353)

- تاریخ تمدن ایران: ترجمه جواد محیی (1336)

-  کتابشناسی هنر : عباس مافی (1379)

- کتابشناسی هنر ایران قبل از اسلام : ارین ازموده (1356)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۰۳
تاریخنگار

- دِترمینسیم : یعنی آنچه در دنیا اتفاق می افتد جبری است و آزادی اراده معنا ندارد

- ماتریالیسم : یعنی حقیقت نهائی مادی است و جهان جز صورت ماده چیزی ندارد

- ِدونیزم : یعنی لذت خیر اعلا است و خوشگذرانی هدف زندگی بشر است

- راسیونالیسم : یعنی فکر سررشته و راهنمائی رسیدن به حقیقت و مشخص کننده اعمال نیک است

- پراگماتیسم: یعنی معیار حقیقت یک اندیشه و فکر طرز کارکرد آن فکر در هنگام عمل است

- پلورالیسم : یعنی چندین حقیقت غیر قابل تبدیل در عالم معنی وجود دارد

- مونیسم : فقط یک واقعیت نهائی اعم از روح یا ماده در جهان وجود دارد

- اگزیستانسیالیسم : فردیت و اصالت وجود حقیقت غائی است و وجود مقدم بر ماهیت است

- یوتیلیتاریسم : یعنی معیار یک عمل خیر نتیجه ائی است که از آن برای اکثریت بدست می آید

- و برای آگاهی از سایر مکاتب چون : نگاه کنید به : فرهنگ مختصر فلاسفه مشهور و مکاتب فلسفی/حمیدرضا سلیمی .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۰۲
تاریخنگار

یاد آن سالها که برخی شهرهای ایران همانند شهرهای مقصد گردشگری امروزی در آسیای شرقی، بود. اما نه چندان تو دل برو !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۰۲
تاریخنگار


 -  در تواریخ آمده است : هنگامی که انگلیسی ها پای در کشور هند گذاشتند؛ این مملکت تحت فرمان پادشاهان گورکانی بود که به ثروت و شهرت ، شهره بودند. روزی سفیر انگلستان با مشقت بسیار و پرداخت هزینه کلان، موفق شد به دیدار شاه موفق شود. خوشحال و خندان به محضر جهانگیر شاه بزرگ رفت و پس از تقدیم هدایا و ابلاغ سلام ملکه انگلستان ، از پادشاه درخواست کرد تا دولت هندوستان جوابیه ای مبنی بر ابراز دوستی و مودت برای علیاحضرت ملکه نگاشته و توسط سفیر به لندن بفرستند.

جهانگیر شاه از منشی خود خواست تا در باره کشور انگلستان و نظام حکومتی آن برای شاه توضیح دهد. زمانی که توضیحات منشی ارائه شد و پادشاه فهمید که انگلستان جزیره ای کوچک در فاصله چند هزار کیلومتری از هندوستان قرار دارد و شغل عمده مردمانش ماهیگیری است. برآشفت و با زهرخندی مغرورانه به سفیر انگلیسی گفت :

- در شان تاجداری عظیم الشان چون ما نیست که برای زنی که بر مشتی ماهیگیر بینوا در یک جزیره دور افتاده حکومت می کند، نامه بنویسیم. او هم شان ما نیست!

سپس دستور داد تا سفیر را از دربار بیرون کنند .

با این همه ، چندی نگذشت که انگلیسی ها به هند بازگشتند و با خرید یک دفتر تجاری در شهر بمبئی، از جانشینان جهانگیرشاه اجازه تجارت ازاد گرفتند . چند سالی نگذشت که کشور پهناور هند به دست انگلیسی ها افتاد و آنها خاندان سلطنتی گورکانی را  معزول کرده و بر هند مسلط شدند. تا جائی که، ملکه جزیره ماهیگیران برای فرمانداری هند تصمیم می گرفت!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۰۰
تاریخنگار


مدتی پیش جناب وزیر راه و شهرسازی در مجلسی اعلام داشتند که مردم باید هزینه استفاده از راه و جاده را بپردازند. به عبارتی باید میزان حرکت خودروها در شوارع را محاسبه کرد و بر اساس آن، از مصرف کننده،  یعنی رانندگان هزینه تردد گرفت. خب، خدا را شکر زنده ماندیم و دیدیم که برای راه رفتن هم باید عوارض داد. فقط مانده عوارض نفس کشیدن و خوابیدن و صحبت کردن و..

کاش در آن جلسه ، خردمندی وجود داشت و به وزیر محترم می گفت: مردم برای استفاده از خدمات خوب ، حاضرند پول خوب هم بدهند. چنان که در مورد ابزار خدماتی در مجموعه های تحت امر شما یعنی راه آهن و هواپیما و اتوبوس ، نرخهای مختلفی پرداخت می کنند . از جمله برای یک سفر ریلی از تهران به مشهد ، گاه پول یک سفر هوائی را می پردازند! در حالی که قطارهای سبز و سیمرغ و کویر و صبا و .. که به اسم قطار لوکس ، با بلیط های گران قیمت مسافر جابجا می کنند، همگی از روی همان ریلهای فرسوده ای تردد می کنند که در زمان آن پدر و پسر تاجدار ! نصب شدند و مسافرین برای طی کردن 900 کیلومتر ، باید 15 ساعت در قطار اقامت کنند!   

البته اقای وزیر ، قبلا افاضه فرموده بودند که نظارت بر قیمت خدمات ، یک رویه سوسیالیستی و تاریخ گذشته است و در جریان اعتراض سازمان حمایت از حقوق مصرف کننده به افزایش دلبخواهی قیمت بلیط قطار ، با هر گونه مداخله به نفع مصرف کننده مخالفت نموده بودند. گمان نکنید این سخنان فقط به خاطر روحیه لیبرالیستی و اقتدارگرایانه حاکم بر وزارت راه و شهرسازی است، بلکه اصولاً یکی از اهداف برخی از مسئولین دولت امید و تدبیر ، آزادسازی قیمتها و افزایش درآمد دولت از طریق مالیاتهای غیرمستقیم ، جهت تامین هزینه ها و عدم اتکا به درآمد نفت می باشد.

این که باید نگران اتمام منابع نفتی و کاهش درآمد ارزی بود، مورد اعتراض نیست. اما نکته ای در این موضوع مغفول مانده ، این است که مسائلی از جمله، رکود حاکم بر بازار و تعطیلی کارگاه های تولیدی و کاهش قدرت خرید مردم و..، نشان می دهد که مشکلات اقتصادی کشور تنها به رفع تحریم ها وکاهش نرخ تورم ارتباطی ندارد. آن چه که دولتمردان بدان توجهی ندارند، باقی ماندن غول دولت در عرصه اقتصاد و اجتناب از کوچک سازی دولت است. مساله ای که باعث تحمیل هزینه های گزاف نهاد اداری بر مردم می شود. در حالی که قرار بود دولت الکترونیکی جای بوروکراسی گسترده دولتی را بگیرد و بر پایه اصل 44 ، بخشهای مالی تحت تملک دولت به بخش خصوصی واگذار شود، شاهد آن هستیم که بر وسعت دستگاه اداری افزوده شده و چون عواید حاصله از صادرات یا توسعه منابع درآمدی نوین جوابگوی هزینه های میلیاردی دولت نیست، در نتیجه ، تحت لوای شعار زیبای تحقق کامل درآمدهای مالیاتی، عوارض پولی جدید از مردم گرفته می شود تا دخل و خرج دولت با هم منطبق گردد. گرچه به ظاهر، مالیات بر ارزش افزوده افزایش نیافته، اما اقسام دیگری از مالیات غیرمستقیم از توده مردم و به طرق گوناگون گرفته می شود.

آیا بهتر نیست برنامه کوچک سازی دولت یا به اصطلاح جناب سخنگوی دولت، چابک سازی هر چه زودتر اجرایئ شود؟ تا مردم و غالباً اقشار متوسط جامعه مجبور نباشند هزینه کارکرد و گاهاً گشادگی و ولخرجی دولت را تقبل کنند. آیا وقت آن نرسیده که با حمایت عملی از تولید داخلی و مقابله جدی با واردات بی رویه ، چشم انداز توسعه و تحقق اقتصاد مقاومتی را رعایت کنیم؟ تا این چنین شاهد تعطیلی کارگاه های تولیدی ، ورود کالاهای بی کیفیت آسیایئ و بر هم خوردن توازن بازار کار و سرمایه نباشیم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۵۳
تاریخنگار

*  این فهرست مشاهیری است که از دین اسلام به مسیحیت تغییر مذهب داده اند. ذکر نام آنها در اینجا برای تائید یا تبلیغ نیست. بلکه برای اشاره به این حقیقت است که در میان ایشان، شاید پژوهندگان خردپیشه و جستجوگر کمتر دیده شود.

Aslan Abashidze رهبر پیشین جنبش مقاومت گرجستان

Taysir Abu Saada راننده  یاسر عرفات

Rotimi Adebari -  اولین شهردار سیاه پوست در ایرلند

Leo Africanus سیاح مشهور آفریقائی

Mehmet Ali Ağca ضارب ترک تبار پاپ ژان پل دوم

Jabalah ibn al-Aiham نخستین والی سلسله غسانیان سوریه در سده 7 م

Avraamy Aslanbegov افسر ارتش روسیه تزاری

Asmirandah هنرپیشه سینمای اندونزی

Juan Andrés دانشمند اندلسی و نویسنده کتابی علیه قران

Juliana Awada - بانوی اول آرژانتین

Adebayo Akinfenwa فوتبالیست مسلمان آمریکائی تبار 

Sarah Balabagan از رهبران مسلمان فیلی پین

Sheikh Ahmed Barzani برادر بزرگتر ملا مصطفی بارزانی

Simeon Bekbulatovich از خوانین محلی کریمه در روسیه

Alexander Bekovich-Cherkassky افسر روس مامور به جاسوسی در ایران

Jean-Bédel Bokassa رئیس جمهوری آفریقای مرکزی

Thomas Yayi Boni رئیس حمهور  بنین

Broery از خوانندگان معروف اندونزی

Bashir Shihab II از زعمای سیاسی لبنان در قرن 19

Parveen Babi هنرپیشه و مانکن هندی

Thomas Boni Yayi رئیس جمهور اسبق بنین

Djibril Cissé فوتبالیست تیم فرانسه

Michał Czajkowski نویسنده و دیپلمات لهستانی

 Moussa Dadis Camara رئیس جمهور اسیق گینه

Nonie Darwish نویسنده و فعال حقوق مدنی مصری تبار

Hassan Dehqani-Tafti نخستین اسقف مسیحی ایرانی تبار دوره معاصر

Momolu Dukuly وزیر خارجه اسبق لیبریا

Bahaa el-Din Ahmed Hussein el-Akkad از شیوخ الازهر مصر

Soraya Esfandiary-Bakhtiari همسر دوم محمدرضا شاه پهلوی

Joseph Fadelle نویسنده شیعی مذهب عراقی

Mark A. Gabriel نویسنده و دانشور مصری

George XI of Kartli والی گرجستان شرقی در عهد صفوی

Fathia Ghali   شاهزاده مصری و دختر ملک فواد اول

Ghias ad-din از امیران سلسله سلجوقیان روم

Ruffa Gutierrez هنرپیشه و ملکه زیبایئ فیلی پینی

Ubayd-Allah ibn Jahsh برادر زینب بنت جحش همسر پیامبر اسلام

Sabatina James نویسنده پاکستانی تبار آمریکائی

Don Juan of Persia - اروج بیگ : سفیر شاه عباس اول به فرنگ

Alina Kabaeva ژیمناست روسی

Jesse of Kakheti امیر گرجستانی عهد صفوی

Alexander Kazembek خاورشناس و مورخ روسی 

Chulpan Khamatova هنرپیشه اهل روسیه

Emir Kusturica هنرپیشه و کارگردان صربستانی

Sake Dean Mahomed سیاح و پزشک هندی سده 18 م

Carlos Menem رئیس جمهور پیشین آرژانتین

Yadegar Moxammat of Kazan اخرین خان مغول در کریمه

Paul Mulla دانشمند و استاد مطالعات اسلامی در دانشگاه انگلیس

Abd ar-Rahman II-امیر مسلمان قرطبه در اسپانیا

Shams Pahlavi خواهر محمدرضا شاه پهلوی

Hamid Pourmand افسر نظامی ایرانی تبار حزب ربانی  

Daud Rahbar نویسنده و اهنگساز پاکستانی

Ibrahim Rugova نخستین رئیس جمهور کوزوو

Nazli Sabri ملکه مصر و مادر فوزیه

Mohamed Alí Seineldín افسر سابق ارتش آرژانتین

Bashir Shihab II از رهبران محلی لبنان در سده 19 م

Rudolf Carl von Slatin افسر و کارگزار اطریشی مقیم در سودان

Hary Tanoesoedibjo سیاستمدار و فعال اقتصادی اندونزی

Maria Temryukovna همسر ایوان چهارم تزار روسیه

Udo Ulfkotte روزنامه نگار المانی

Wu'erkaixi از رهبران مخالف دولت چین در قیام سال 1989

 Mosab Hassan Yousef پسر یکی از رهبران جنبش حماس

Ramzi Yousef از اعضای القاعده در ماجرای 11 سپتامبر

Zayd Abu Zayd آخرین امیر دودمان موحدی در اندلس

Saye Zerbo رئیس جمهور اسبق بورکینا فاسو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۳۵
تاریخنگار

هنگامی که قشون تحت امر کواد پادشاه ساسانی(531-488 م) شهری را در منطقه قفقاز به محاصره گرفته بودند، مردمان شهر مقاومت زیاد نموده و مانع از فتح شهر و خستگی و خشم شاه ایران شدند. در نتیجه، کواد دستور داد تا بعد از تصرف شهر، سربازان آن را با خاک یکسان کنند و هر آن چه نفیس و ارزشمند است ، بربایند. وقتی این خبر به والی خردمند شهر رسید ، لباس مبدل پوشید و عازم سراپرده شاه ایران شد. چون به محضر پادشاه رسید، تعظیم کرد و گفت:

- اعلی حضرت، جسارتم را بر من بخشایند، اما رسم انصاف و در خور مقام خسروان نیست که بلاد مسخره را تاراج کنند و بی حرمتی بر شکست خوردگان را مجاز شمارند .

شاه اخم بر ابروان افکند و با صدایی خشمگین گفت:

- مردمان این شهر نافرمانی کردند و مدتها در برابر قدرت ما ایستادند تا رنج بسیار بر سپاهیان ما وارد شد. ضروت دارد تا گوشمال شوند

حکمران شهر که در صدای شاه ایران ، عدم قساوت و گذشت پذیری را احساس کرده بود ، تبسمی کرد و با لحنی ارام و اثرگذار پاسخ داد:

- اما اعلیحضرت به خاطر داشته باشند که هر قدر ایستادگی ما در برابر شما بیشتر بوده باشد، عظمت و هیمنه لشکریان ایران بیشتر نمود یابد.  مردمان گویند که سرانجام شاه مقتدر ایران بر مردمان نافرمان و مقاوم غلبه و ظفر یافت و این چیزی است که تاریخ از شکست پذیری مخالفان کواد ساسانی ثبت خواهد نمود.

شنیدن این سخنان، شاه ساسانی را به فکر انداخت و از فرمان خویش برای تاراج شهریان عدول کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۵۶
تاریخنگار

دانیل نوسکی         1276

یوری                  1303 

ایوان اول             1325

سیمون               1340

ایوان دوم             1353

دیمیتری دانسکی    1359

واسیلی اول           1389

واسیلی دوم            1425

ایوان سوم             1462

واسیلی سوم           1505

ایوان چهارم           1533

ایوان پنجم            1547

فئودور اول            1584

بوریس گودونف     1598

فئودور دوم           1605   

واسلی پنجم         1606

میشل رومانوف     1613

الکسی             1645

فئودور سوم       1676    

پتر اول             1682 

کاترین اول        1725 

پتر دوم            1727

آنا                   1730

ایوان ششم         1740

یلیزابت              1741

پتر سوم             1761

کاترین دوم         1762

پل اول              1792

الکساندر اول       1801

نیکولای اول      1825

الکساندر دوم      1855

الکساندر سوم    1881

نیکولای دوم     1894 

ولادیمیر لنین      1917

ژوزف استالین      1953

گریگوری مالنکوف 1954

نیکیتا خروشچف   1954

لئونید برژنف        1964

یوری آندروپوف     1982

کنستان چرننکو     1984

میخائیل گورباچف   1985

بوریس یلتسین      1990

ولادیمیر پوتین      2000

دیمتری مدودف     2008

ولادیمیر پوتین       2012

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۴۰
تاریخنگار