تاریخنگار

پایگاه داده های تاریخی و کتابشناسی

تاریخنگار

پایگاه داده های تاریخی و کتابشناسی

تاریخنگار

آرمان وبگاه تاریخنگار ، پیشکش داده های سودبخش در زمینه تاریخ و فرهنگ است و تلاش دارد تا راهنمای کوچکی برای دانش پژوهان پرسشگر و کوشا باشد. ایدون چنین باد.
نشانی پست الکترونیکی تاریخنگار در قسمت «تماس با من» درج است

طبقه بندی موضوعی

۱۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

اکنون ، بار دیگر ، زمان برای وداع موقت فرا رسیده است. وقت آن است که برای جشن ملی و مانای نوروز آماده شویم و سال 1394 را با همه ی خوشیها و ناخوشی هایش به تاریکخانه تاریخ بفرستیم. زنگار کدورت از دل بزدائیم و آئینه دل را به نور محبت جلا دهیم. گذشته را از یاد ببریم و آینده را پیش چشم آوریم.

اما از همه این سخنان کلیشه ای که بگذریم:


عید باستانی ایران زمین را به همه خوانندگان وبلاگ و دوستانی که از دور و نزدیک، آنها را می شناسم ، شادباش می گویم

 و سپس می گویم :


                                                          سلام بر سال 1395 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۲۸
تاریخنگار

بنا بر خاطرات فرزند دکتر محمود حسابی ، فیزیکدان شهیر ایرانی:

روزی، در امریکا ، این دانشمند ایران دوست تصمیم گرفت تا سفره هفت سینی برای جمعی از دانشمندان دنیا و من جمله آلبرت اینشتین بچیند و آنها را برای سال نو دعوت کند. او کارت های دعوت را طراحی کرد و حاشیه آنها را با گل های نیلوفر و زیرستون های تخت جمشیدوار تزئین نمود و منشا و مفهوم گلها را هم در ذیل کارتها توضیح داد. چون می دانست وقتی ریشه مشخص شود، برای طرف مقابل تعلق و پرسشگری ایجاد می کند.

وقتی زمان جشن فرا رسید؛ همه سر وقت آمدند، به جز انیشتین که بیست دقیقه دیرتر آمد و عذر آورد: چون خواهرم را خیلی دوست دارم، خواستم او هم هفت سین سال نو ایرانیان را ببیند. دکتر حسابی، بلادرنگ، یک شمع به شمع های روشن اضافه کرد و به مهمانان گفت که ایرانی ها در آغاز سال نو به تعداد اعضای خانواده شمع روشن می کنند و این شمع را هم برای خواهر اینشتین اضافه می کند. بعد از آن ، برای مهمانان امریکائی ، از فرهنگ و تمدن ایران زمین داد سخن داد و گفت: ایرانی ها در طول تاریخ حرمت نور و روشنایی را نگاه داشته اند و برای آنان شمع نماد زندگی است و زندگی در دست خداست و تنها او می تواند شعله شمع زندگی را خاموش کند یا روشن نگه دارد.

صحبتهای دانشمند جوان ایرانی ، باعث شگفتی امریکائی ها شد، تا زمانی که همه برخواستند تا سفره هفت سین را ببینند. دکتر حسابی، تمام وسایل آزمایشگاه فیزیک را که نام آنها با « س» شروع می شد هم ، در سفره چیده بود و یک تکه چمن هم از باغ دانشگاه کنارشان گذاشته بود. سپس ، در مقابل چشمان متعجب دانشمندان امریکائی ، گفت : این در واقع، هفت چین یعنی  7 انتخاب بوده است. تنها سبزه با « س» شروع می شود به نشانه ی رویش. ضمناً ماهی : نشانه جنبش، آینه : نماد یکرنگی و شمع : سمبل فروغ زندگی است . اما در باره کاسه آب روی میز که داخلش نارنج گذاشته شده بود نیز، توضیح داد که : آب نشانه فضا و نارنج نشانه کره زمین است و این چیدمان، بیانگر معلق بودن کره زمین در فضاست. با شنیدن این سخن، انیشتین یکه خورد و در حالی که انگشت به دهان مانده بود، گفت: چقدر شگفت انگیز، چند صد سال پیش، ما در اروپا دانشمندی داشتیم که وقتی این حرف را زد،  کلیسا او را به مرگ محکوم کرد؛ اما شما ایرانی ها ، از هزاران سال پیش، این مطلب علمی را به زیبایی به فرزندانتان آموزش می دهید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۴۵
تاریخنگار

یادش به خیر ، با آمدن این ابزار نشاط ستیز دیجیتال یعنی اینترنت و موبایل و..، در شرائطی که به جای دادن کارت هدیه و نوشتن نامه به دوستان و آشنایان ، برایش پیامک و ایمیل می فرستیم و عید و عزای واقع شده را تبریک یا تهینت شان می گوئیم، باید یادی کنم از نامه و نامه نویسی که تا چند سال پیش، مرسوم بود و پسندیده . نوشتن چند سطر از ژرفای دل ، بر روی لوح کاغذ به عزیزانی که دوستشان می داشتیم، کاری بود نه چندان وقت گیر و نه از سر تفنن و بیکاری ، که اقدامی بود برای پاسداشت خوبیها و اثبات یادسپاری و مهربانی به نزدیکان. نوشتن نامه ، صرفاً حکایت ابراز محبت به دیگری نبود، که تمرینی بود برای تقویت نگارش و بروز ذوق در خویشتن و تلغین به پاسخگوئی در طرف مخالف. کاش نامه های مکتوب و بلندبالا هنوز هم رواج داشتند تا به جای این که با یکی دو جمله کوتاه و نهایتاً 140 حرفی و مبلغ 150 ریال ، احساسمان را با امواج مخابراتی و الکترونیکی به عزیرانمان نشان دهیم، با خطی حتی ناخوش و عباراتی هر چند نارسا (که دشوار خواندنش هم لذتی را در گیرنده ایجاد می کرد) صفحه سپید کاغذ را از مکنون درون انباشته و سیاه می کردیم و به دیگران می فهماندیم که هر چقدر رساندن یک پیام به دیگری ، زحمت بیشتری داشته باشد، ارزش آن برای پیام گیرنده بیشتر جلوه می کند. هم چنان که هر پیامبری که رنج بیشتری برای ابلاغ پیام برد ، مقامش والاتر و کلامش ارزنده تر گردید!     

جالب آن که در نامه ای از یک ایرانی قرن گذشته به دوستش ، که خودش و کارش( نامه نویسی) امروزه به تاریخ پیوسته اند،  نویسنده از محدود شدن نامه نگاری شاکی است :


« مخدوم مهربان من، از آن زمان که رشته مرادوت حضوری گسسته و شیشه شکیبائی از سنگ دوری شکسته ، مدت دو سال افزون است که طایر مکاتبات را پر بسته و کلبه مراودات مرا در بسته. نه از ان طرف بَریدی و سلامی و نه از اینجانب قاصدی و پیامی.

تو بگفتی که به جا آرم و گفتم که نیاری                   عهد و پیمان وفاداری و دلداری و یاری

الحمدلله فراغتی داری ، نه حضری و نه سفری. نه زحمتی و نه بی خوابی و نه همخوردگی و اضطرابی . گوئی ما را چشم بر در است و شما را شوخ چشمی در بَر.  مخلصان را امشب بزمی نهاده و اسباب عیشی ترتیب داده. دلم پیاله ، مطربم ناله، اشکم شراب و جگرم کباب. اگر شما را هوس بزمی و به  تماشای بی دلان عزمی است، بی تکلف به کلبه ام گذری که چشم به یاری کویَت نظری.

مائیم و نوای بی نوائی       بسم لله اگر حریف مائی »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۴۳
تاریخنگار

برای یافتن کتاب مورد نظر در یک کتابخانه، فقط دانستن نشانی کتابخانه کافی نیست. باید بدانیم که شیوه تنظیم کتابها بر اساس چه الگویی است. مثلا در کتابخانه هائی که به روش کتابخانه کنگره امریکا ، چیدمان موضوعی دارند، باید دانست که هر موضوع با حرفی لاتین مشخص شده است، پس برای جستجوی اثر مورد نظر ، حرفی را باید دنبال کرد:

- کتابهای دینی در ردیف (BL)

-  کتاب های حقوقی  (K)

- کتاب های  زبان شناسی (P)

-  کتاب های ادبی      (L)

- کتاب های دانشنامه ای (AE)

- کتاب های جغرافیایی  (G)

-  کتاب های فلسفی    (B

-کتاب های  علوم سیاسی (J)

- کتاب های علوم اجتماعی (N)

- کتاب های ماخذشناسی (Z)

- کتاب های  مرجع   (Ref)

- کتاب های تاریخی  (D)

- کتاب های تاریخ تمدن   (CB)

-کتاب های تاریخ جهان (DS )

- کتاب های تاریخ ایران   (DSR)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۴۳
تاریخنگار

در باره سید جمال الدین اسدآبادی که این روزها سالگرد درگذشت اوست( 9مارس) مطالب بسیاری در فضای مجازی وجود دارد. 

من فقط یک جمله اضافه می کنم :

سید مردی بود راست عقیده و خوش گمان، اما در بازی سیاست کمی نااشنا و

البته مردان بزرگ را به خاطر تاثیراتشان می شناسند نه اخلاقیات آنها که به زمان ایشان ربط دارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۲۶
تاریخنگار

* این ماجرا می تواند برای مسئولین موسسات اموزشی کشور ما جالب باشد!!


در تواریخ آمده است که در عهد سلاجقه، روزی ملکشاه سلجوقی و وزیر کاردانش خواجه نظام الملک به صورت ناشناس، عازم بازدید از مدرسه نظامیه شدند. مدرسه ای که دانشجویان از سراسر کشور به آنجا آمده و نزد اساتید مختلف درس می خواندند. هنگامی که شاه و وزیر به پشت در یکی از حجره های مدرسه رسیدند؛ چشمشان به صحنه ناگواری افتاد. یکی از استادان در داخل اتاقش خلوتی به راه انداخته و مشغول خوردن شراب و معاشقه با کنیزکی نازک بدن بود. او چنان مست و خراب بود که به صدای هیچ رهگذری توجه نداشت و از سکناتش معلوم بود که بی خبر از دنیا است.

تماشای این وضع نابه هنجار ، شاه را عصبانی کرد و قصد آن نمود تا وارد حجره شود و استاد خاطی را گوشمال دهد. اما وزیر اعظم پیش آمد و مانع شد.

روز بعد ، نامه ای از دفتر نخست وزیری به مدرسه رسید که نام آن استاد به عنوان گیرنده نامه بر آن درج شده بود. در این نامه ، وزیر خردمند و پوزش پذیر نوشته بود:

- دیروز در بازدیدی که از مدرسه داشتم ، دریافتم که هزینه های معاش شما رو به افزایش گذاشته است. بر آن شدم تا حقوق تان را افزایش دهم. با این نامه می توانید از مدیر مدرسه مساعده بگیرید یا افزایش مستمری خود را طلب کنید! نمی خواهیم مشکلات مالی ، مانع از توجه جدی شما به درس شود !

با خواندن این نامه، مدرس خاطی و شرمسار دریافت که بزرگی شاهد اشتباه او بوده و اینک بر عهده اوست که درستکاری و وظیفه شناسی را در تدریس  رعایت کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۰۹
تاریخنگار

- این مطلب را شش سال پیش در محیط اینترنت گذاشته بودم و اینک به خواست دوستی، در  وبلاگ قرار می دهم ، با این توضیح که از سایت آریارمن گرفته و در آن دستی  برده ام.

ماجراهای شاهنامه بیشتر اوقات تنها در برهه زمانی که در آن اتفاق می افتند قابل فهم هستند و معنی یکایک ماجراها را باید با دیدی از بالا آغاز کرد تا بتوان با ریزه کاری های این اثر جاوید شناخت پیدا کرد. در کتاب شناخت شاهنامه، دورانهای شاهنامه را بر مبنای سنت کهنی به چهار بخشِ اصلی تقسیم بندی کرده اند: آفرینش: زمین، نبات، حیوان و انسان و پیشدادیان: پسران هبوط کرده الهی ، کیومرث ، سیامک ، هوشنگ و طهمورث

1- عصر طلا: عصر پدران، جمشیدشاه (ضحاک و فریدون در تحول عصر طلا به عصر نقره).

2- عصر نقره: عصر مادران، مادرفریدون و فریدون، پسران فریدون، منوچهر و ماه آفرید، نوذر، زوطهماسب و گرشاسب.

3- عصر برنز: عصر پهلوانان و نسل فرزندانِ دوره نقره، از کیقباد تا گشتاسپ و پیامبری زردشت.

4-  عصر آهن: عصر تاریخی، عصر تجار، دولت، فرهنگ، مذاهب و امپراتوری بزرگ ایران از بهمن تا یزدگرد سوم.

پس از ماجرایِ آفرینش و گذر از عصرِ طلاییِ جمشید، با فریدون پا به عصر نقره مادران می گذاریم. پس از این دو دوره، عصر برنز کیانیان که ماجرای رستم و سهراب در آن رخ می دهد آغاز می گردد. از مهمترین ویژگی های عصر برنز آن است که پسرانِ عصرِ نقره یِ مادران برای به دست آوردنِ تختِ پادشاهی در عصر برنزِ کیانی با پدرانِ خود در کشمکش و بدخویی به سر می برند. این مسئله دوباره و دوباره و با ماجرا ها و طریقه های مختلفی در زندگی سیاوش (پسر کیکاوس) و سودابه، رستم و سهراب، لهراسپ و گشتاسب، گشتاسب و اسفندیار و بالاخره در پایان عصر کیانی با ماجرای بزرگ رزم رستم و اسفندیار تکرار می شود. مرگِ اسفندیار و پس از آن رستمِ پهلوان نشانگر سقوطِ عصرِ کیانیان و در هنگامه شروعِ عصرِ نیمه تاریخیِ آهن است. عصر برنز، عصر پسران است و ماجرای ها بر محورِ اصلیِ تلاشِ پسران قرار دارند، برای کسبِ تخت پادشاهی که جز این هم نمی تواند باشد. اما با وجودِ سنتِ پدرسالاریِ (و یا پسر کشیِ) فرهنگِ ایرانیان این انتقالِ قدرت از پدر به پسر همچنان که در بیشترِ ماجراهای ذکر شده عصرِ برنز دیده می شود به سادگی انجام پذیر نیست. در اوخر عصر نقره و با بوجود آمدنِ خانواده ی رستم و پدرانش، قدرتِ مطلقِ پادشاهی تقسیم شده و عملاً پهلوانان بخشِ عمده ای از آن را عهده دار می شود. مثلاً از این به بعد برای حل کردنِ مشکلاتِ سرزمین های ایرانی بر ضد دشمنان تنها رستم به عنوان پهلوان شاهنامه مشکل گشا است و پادشاه در این باب نقش دوم را بازی می کند. کیقباد نخستین پادشاه کیانی است که به کمک رستم بر تخت پادشاهی می نشیند. پس از او کیکاوس شاهنشاهِ ایران می شود. او شاهی است هوسران و بیشترِ خصوصیاتِ عصرِ مادرانِ نقره را با خود دارد. او یک بار در مازندران و دیگربار در هاماوران  به دستِ دیواها به تله می افتد و هر سه بار رستم او را نجات می دهد. ماجرای رستم و سهراب در هنگامِ شاهیِ کیکاوس رخ می دهد.

در بسیاری از داستان ها و افسانه های ایرانی پادشاه و یا پهلوانی را می بینیم که در هنگام شکار و دنبال کردنِ حیوانی به قصدِ شکار با ماجرای عجیبی روبرو می شود. واقعه رستم و سهراب هم جدا از آنها نیست چرا که رستم هم پس از شکار در نخجیرگاه بخواب می رود و رخش که اسبِ ویژه اوست به دست تُرکانی دزدیده می شود. رستم ردپای رخش را تا سمنگان (در نزدیکی مرز توران) دنبال می کند و از اینجاست که ماجرایِ دردناکِ رزمِ رستم و سهراب آغاز می گردد.

پادشاه سمنگان از دیدن رستم خوشحال می شود و او را به کاخ خود دعوت می کند. شاه سمنگان به او قول می دهد که اسبش را هم پیدا کند و به او می گوید:

یک امشب به می شاد داریم دل                   وز اندیشه آزاد داریم دل

نماند پی رخش فرخ نهان                        چنان باره  نامدار جهان

رستم خوشحال شده و با آنها به خوردن می نشینند. در هنگام شب یکی از دخترانِ شاه، تهمینه، به نزد او می آید و به او می گوید:

یکی دخت شاه سمنگان منم                     ز پشت هژبر و پلنگان منم

بگیتی ز خوبان مرا جفت نیست                           چو من زیر چرخ کبود اندکیست

پس از آن که تهمینه از نیکی های رستم  تعریف کرد از او خواست باهم ازدواج کنند و چون زنِ شیردلی بود به او قول داد رخش را برایش پیدا کند:

یکی آنکه بر تو چنین گشته ام                    خرد را ز بهر هوا کشته ام

و دیگر که از تو مگر کردگار                            نشاند یکی پورم اندر کنار

مگر چون تو باشد به مردی و زور                      سپهرش دهد بهر کیوان و هور

سه دیگر که اسپت بجای آورم                        سمنگان همه زیر پای آورم

رستم هم از تهمینه خوشش می آید و از پدر او اجازه نکاح با او را می گیرد. پس از انجامِ کار به تهمینه مهره ای می دهد که اگر فرزندشان دختر شد به گیسوان او و اگر پسر شد به بازوی وی ببندد. پس از نه ماه سهراب بدنیا می آید. سهراب ماجرایِ پدرِ خود را از مادرش می پرسد. او در عشق به پدر خود چنان احساساتِ خود را نشان می دهد که می خواهد با کمکِ سپاهیانِ ترک، کیکاوس را از تخت پادشاهی ایران بر کنار کرده و پدر خود رستم را بر تخت بنشاند. در این هنگام به پادشاه توران، افراسیاب، خبر می رسد که سهرابِ 12 ساله زورمند قصد دارد به ایران حمله ببرد. افراسیاب از این موضوع خوشحال شده و به حیله با نوشتنِ نامه ای نمی گذارد که سهراب با پدرش آشنایی پیدا کند.سهراب، سفید دژِ ایرانیان را تسخیر می کند. کیکاوس به رستم نامه می نویسد که پهلوانِ دیگری از توران پیدا شده که قصدِ حمله به ایران را دارد. رستم همراه با سپاهیان به طرف دژِ سپید می رود و در دشتِ آنجا خیمه می زند. در هنگام شب رستم با لباس تورانی به خیمه  دشمن و پسرش می رود و چون سهراب را با آن عظمتِ جسمی می بیند شگفت زده می شود. اینجا رستم و سهراب یکدیگر را نمی شناسند. سهراب سعی دارد از ماجرایِ پدرِ خود سر درآورد و او را پیدا کند اما اشخاصی که به آنها رجوع می کنند مانع می شوند. سهراب شک دارد و حرف آنها را باور نمی کند. حتی زمانی که رستم و سهراب همدیگر را در هنگام جنگ ملاقات می کنند، سهراب مردد است که آیا او رستم است یا خیر و از رستم نامش را می پرسد، رستم نام خود را فاش نمی کند:

بدو گفت که از تو بپرسم سخن                     همه راستی باید افکند بن

من ایدون گمانم که تو رستمی                       گر از تخمه ی نامور نیرمنی

چنین داد پاسخ که رستم نیم                     هم از تخمه ی سام نیرم نیم

که او پهلوانست و من کهترم                    نه با تخت و گاهم نه با افسرم

از امید سهراب شد ناامید                           برو تیره شد روی روز سپید

سهراب در هنگامه نبرد دو بار به تردید می افتد که آیا این حریف همان پدرش رستم نیست، و حتی از رستم می خواهد تا با او دستِ یاری دهد. اما رستم بدلیل این که سهراب بسیاری از سپاهیان ایرانی را کشته است و هنوز نمی داند که شخص مقابل پسر اوست، حرف سهراب را نمی پذیرد. پدر و پسر برای دفعه ی نخست با هم کشتی می گیرند. سهراب، رستم را بر زمین می افکند و خنجر بر می کشد برای ریختن خون رستم، اما رستم او را فریب داده و خواستارِ آن می شود تا با شمشیر به نبرد بپردازد .در نبرد با شمشیر، رستم است که پهلوی سهراب را با خنجرِ خود می درد و در آخرین لحظات مرگ سهراب رازِ خود را فاش می کند و رستم با دیدنِ مهره خود بر بازوی او پسرش را می شناسد و به زاری می نشیند. سهراب در هنگام مرگ از رستم خواهش می کند که به توران زمین حمله نکند: چون که

که اکنون که روز من اندر گذشت                           همه کار ترکان دگرگونه گشت

رستم حرف پسر را می پذیرد و اشک در چشمانش جمع می شود و می گوید :

کدامین پدر هرگز این کار کرد                         سزاوارم اکنون به گفتار سرد

چه گویم چو آگه شود مادرش                     چه گونه فرستم کسی را برش

سپس جنازه پسر را به سیستان می برد و همراه با پدربزرگ خود، سام جنازه آن پهلوان را به خاکِ سرزمینِ یلان می سپارند... 

ماجرای رستم و سهراب در واقع کشمکشی است بین پدر و پسر، اما بگونه ای دیگر که در سایر داستانهای عصر برنز دیده نمی شود چرا که این پسر نیست که خواستارِ جایگاه پدر است بلکه این هر دو با هم غریبه ای بیش نیستند. در عصرِ برنزِ کیانیان و پهلوانان تمامی ماجراها بر محور نبرد و ایستادگی قرار دارند. زنان بیشتر در پشتِ پرده ی ماجراها هستند و پهلوانان فرصتِ نزدیک بودن با زنان را ندارند. زنانی که در این عصر هستند یا مانند سودابه و گردآفرید دارای نقش خشنی هستند و یا در محورِ حادثه ها قرار ندارند. همچنان که مادر سهراب و یا بانوی رستم تنها یک شب با رستم همجواری دارد و بس. دوران، دورانِ پهلوانی و نبرد است و پیوستن با زنان مشکل ساز است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۰۴
تاریخنگار

- هنر ایران باستان : ایدت پرادا ، ترجمه یوسف مجیدزاده (1357)

- شاهکارهای هنر ایران : آرتور پوپ ، ترجمه پرویز ناتل خانلری(1345)

- هنر ایران : آندره گدار ، ترجمه بهروز حبیبی (1382)

- تاریخ عمومی هنرهای مصور ایران قبل از اسلام : علیتقی وزیری (1337)

- دوره های هنر ایران ماقبل تاریخ : رومن گیرشمن(1376)

- کتاب ایران: تاریخ هنر : حبیب ایت اللهی (1389)

- هنر پارتی و ساسانی : ریچارد اتینگهاوزن (1376)

- هنر مانوی و زرتشتی: لوئی هامبی و دیگران(1376)

- همبودی دین و هنر در ایران باستان: ابوالقاسم دادور (1392)

- هنرهای ایران: ویلیام فریه، ترجمه پرویز مرزبان (1374)

- نقش پارسی بر احجار هند: علی اصغر حکمت (1337)

- گوهرها : یحیی ذکاء (1346)

- باستان شناسی و هنر ایران در هزاره اول : حسن طلائی(1375)

- نقوش زینتی در ایران زمین: جلیل ضیاء پور (1353)

- تاریخ تمدن ایران: ترجمه جواد محیی (1336)

-  کتابشناسی هنر : عباس مافی (1379)

- کتابشناسی هنر ایران قبل از اسلام : ارین ازموده (1356)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۰۳
تاریخنگار

- دِترمینسیم : یعنی آنچه در دنیا اتفاق می افتد جبری است و آزادی اراده معنا ندارد

- ماتریالیسم : یعنی حقیقت نهائی مادی است و جهان جز صورت ماده چیزی ندارد

- ِدونیزم : یعنی لذت خیر اعلا است و خوشگذرانی هدف زندگی بشر است

- راسیونالیسم : یعنی فکر سررشته و راهنمائی رسیدن به حقیقت و مشخص کننده اعمال نیک است

- پراگماتیسم: یعنی معیار حقیقت یک اندیشه و فکر طرز کارکرد آن فکر در هنگام عمل است

- پلورالیسم : یعنی چندین حقیقت غیر قابل تبدیل در عالم معنی وجود دارد

- مونیسم : فقط یک واقعیت نهائی اعم از روح یا ماده در جهان وجود دارد

- اگزیستانسیالیسم : فردیت و اصالت وجود حقیقت غائی است و وجود مقدم بر ماهیت است

- یوتیلیتاریسم : یعنی معیار یک عمل خیر نتیجه ائی است که از آن برای اکثریت بدست می آید

- و برای آگاهی از سایر مکاتب چون : نگاه کنید به : فرهنگ مختصر فلاسفه مشهور و مکاتب فلسفی/حمیدرضا سلیمی .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۰۲
تاریخنگار

یاد آن سالها که برخی شهرهای ایران همانند شهرهای مقصد گردشگری امروزی در آسیای شرقی، بود. اما نه چندان تو دل برو !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۰۲
تاریخنگار