تاریخنگار

پایگاه داده های تاریخی و کتابشناسی

تاریخنگار

پایگاه داده های تاریخی و کتابشناسی

تاریخنگار

آرمان وبگاه تاریخنگار ، پیشکش داده های سودبخش در زمینه تاریخ و فرهنگ است و تلاش دارد تا راهنمای کوچکی برای دانش پژوهان پرسشگر و کوشا باشد. ایدون چنین باد.
نشانی پست الکترونیکی تاریخنگار در قسمت «تماس با من» درج است

طبقه بندی موضوعی

۶ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

نخست یک تاریخچه:

تاریخ گواهی می دهد که تا زمان دولت صفویه ، اکثر پادشاهان ایران ریش داشتند و طبعا بر اساس قاعده « الناس علی دین ملوکهم» مردان ایرانی هم عموما ریش می گذاشتند. اما در عهد صفویه، غیر از شاه و سرداران که برای هیبت بیشتر سبیل را  بلندتر گذاشته و ریش را می تراشیدند، غالب مردهای ایران زمین  ترجیح می دادند پا تو کفش بزرگان نکنند و به همان ریش و سبیل قناعت داشتند. اما وقتی پای ناصرالدین شاه قاجار به فرنگستان یعنی اروپا باز شد، سبیل بر ریش مقدم گردید و شاه با زدن ریشهایش، به نوعی به مردان ایرانی اجازه داد تا ریششان را بتراشند. از آن وقت، سبیل تا دوره محمدرضاشاه بر صورت مردان می درخشید. 

و حالا

می گویند که روزی عموی ناصرلدین شاه وارد دربار شد، در حالی که ریش سفیدی صورتش را پوشانده بود. شاه پوزخندی زد و گفت: 

- عموجان ، نمی خواهید خودتان را به روز کنید؟ آخر این چه وضعی است؟ ریشتان را بتراشید.

عموی شاه که مردی دنیا دیده و بذله گو بود ، نگاهی به صورت شاه کرد و پاسخ داد:

- اعلیحضرتا. زمان پدر تاجدارتان که من به حکم جوانی ریش نداشتم، به همین نحو مورد تمسخر پدرتان واقع شدم که چرا ریش بر صورت ندارم. و اکنون هم که به حکم میانسالی ، صورتم را مو پوشانده است، مسخره می شوم که چرا نمی تراشم؟ آخر من چه گناهی مرتکب شده ام؟ اجازه بدهید به قاعده طبیعت حرکت کنم.

ناصرالدین شاه کمی فکر کرد و سپس با صدای رسا گفت:

- الان دیگر ریش داشتن باب نیست و از مد افتاده . غالب مردمان سبیل بر چهره دارند.

عموجان شاه قاجار تبسم کرد و چنین پاسخ داد:

- البته درست می فرمائید. اما چه کنم که متناسب با زمان جلو نرفته ام. وقتی ریش مد بود، به خاطر نداشتنش ، مرا عقب افتاده و امل می خوانند و اکنون که به داشتن خوشحالم و می خواهم عقده بگشایم، به دلیل داشتنش ، مرا جاهل و از مد افتاده می پندارند.

***

با کمی تسامح ، این حکایت را می شود در باره نسلی بازخوانی کرد که در سالهای دهه 1360 در عنفوان جوانی، و علی رغم برخورداری از حس جوانی و شور و عشق، از آزادی مراودات با دیگر همسالان محروم بودند و اکنون که در زمان میانسالی قرار دارند، با تاسف مشاهده می کنند که فضای جامعه چقدر به جوانان فرصت آزادانه برای ارتباطات دوره جوانی عطا کرده،اما آنان را حسی دیگر نمانده است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۵ ، ۱۱:۲۷
تاریخنگار


در باره خصوصیات اخلاقی و جبنه های رفتاری ایرانی ها ، مطالب بسیاری در کتابها و فضای مجازی نوشته شده است. در این جا فقط به یک نکته اشاره می کنم که برایم بسیار جالب بوده و پاسخی می تواند باشد برای برخی دوستان و پرسش کنندگان که انتظارات مافوق از بنده داشته اند. یکی از همین افراد چند وقت پیش پرسید چرا تالیف و کتاب جدیدی ارائه نمی کنید؟ حال بماند که در حال حاضر مشغول کار روی چند پروژه هم زمان بودم و ( الان هم همین طور) ولی به آن بنده ی خدا پاسخ دادم:

- اگر فقط دو نفر همکار کارآزموده و هماهنگ داشتم، هر هفته یک تحقیق نو تدوین می کردم و هر ساله چند کتاب می نوشتم.

طرف مکثی کرد و با کمی تعجب گفت:

- یعنی چه؟ خب این همه دانشجو و استاد فعال و علمی ، همه دوست دارند با شما همکاری کنند و رزومه پژوهشی داشته باشند.  چرا جذبشان نمی کنید؟

در حالی که لبخندی تلخ بر لبم نقش می بست، به آن بنده غافل گفتم :

- مشکل در این است که همه تمایل دارند پرونده علمی خود را پربار و رنگین کنند! اما اولاً نمی خواهند رنج برده و زحمت بکشند. حال آن که برای این هدف، باید مدتی خواب و خوراک را بر خود حرام کرد و تا حصول مقصود ، مدام کار و تلاش کرد. در حالی که اکثر دانشجوهای ما ، حتی پایان نامه های خود را طی مدت طولانی و در فاصلۀ گردش تا تفریح انجام می دهند!

دوم این که در ایران روحیه فردگرائی بسیار بالا است و اشخاص یکدیگر را قبول ندارند. در جهان غرب، گروهی از محققان در کار هم مجتمع شده و یک پروژه علمی و فرهنگی ، مثلا یک مجموعه کتاب چند جلدی ، را   در عرض یک سال تهیه و تدوین می کنند . مثل دائره المعارف امریکانا که هر سال، یک بار و در 25 جلد قطور تدوین و منتشر می گردد . در حالی که در ایران با وجود این همه نویسنده و استاد و محقق، هنوز یک دائره المعارف کامل چند جلدی تدوین نشده است!

بعد، از سوابق خودم شواهد آوردم:

 1) چند سال قبل با یک استاد دانشگاه طرح تدوین کتابی درسی را ریختم و تا مرحله ی عقد قرارداد هم پیش رفتیم، اما هنوز آن کتاب تالیف نشده است!!

2) چندین سال پیشتر، تعدادی دانشجوی فعال را جمع کردم تا برای انجام پروژه های تحقیقاتی موسسات دولتی ، اقدام مشترک انجام دهیم ، اما دوام گروه  فقط چند ماه بود!

3) چندی پیش ، محققی توانا پیشنهاد داد تا با کمک یکدیگر برای تصحیح نسخ خطی بکوشیم، اما با وجود امکانات فنی و مالی خوب، امکان ادامه همکاری میسر نشد!

بماند که سالیان قبل هم در یکی دو موسسه علمی و فرهنگی، با گروههای نویسنده و محقق همداستان و همراه شده بودم ، اما یا گروه متلاشی شد یا حاصل کارم را خریدند و خداحافظی کردند!

شاید کسی بگوید اینها ، نشان از بدشانسی من دارد، اما این قضیه در مورد شمار دیگری از آشنایانی چون من که شائق به پژوهشگری بودند نیز، صدق کرده است!

حال قضاوت با خواننده است؛ به راستی چرا ما ایرانی ها روحیه همکاری نداریم؟ حتی در امور عالیه فرهنگی. آیا به غرور ذاتی و کاهلی فطری ایرانیان ربط دارد؟.... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۱:۳۵
تاریخنگار

چون دیده ام که شماری از استادان و معلمان گرامی و حتی مدیران برخی نهادها، در وبلاگشان به پیوستگان خویش اطلاع رسانی می کنند: لذا

به اطلاع دانشجویان خاصی از واحد شهررود می رسانم 

نمرات آزمون دروس کارشناسی ارشد

مربوط به

 پایان نیمسال دوم 95-1394 ثبت گردید و غیرقابل تغییر است. 

لطفاً منتظر معجزه نباشند.!

و اما

نمرات آزمونهای یک مرحله بالاتر نیز در حال بررسی است. اما تا دریافت تمام پروژه های الحاقی و مکمل ، امکان ثبت نمرات منتفی است.

 لطفاً در ارسال مدارک پیوست شتاب نمایند. 


تابستان خوبی داشته باشید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۰:۲۲
تاریخنگار

 دیدن این عکسها برای هر خردمند جای سوال یا ابهام باقی نمی گذارد : پس شرح دادن چه سود!

 ارتباط  بین دریافتی از مردم ( همان رعایای سابق) 

با پاداش به فرادستان(همان سیورسات سابق)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۵ ، ۱۰:۲۹
تاریخنگار

امروز دقیقاً 365 روز از آن روز تلخ و اندوهباری می گذرد که جلوی چشمان بهت زده و غم گرفته یک پسر ، روح پدری مهربان و صمیمی از کالبد خسته اش خارج شد و خانواده ای را با مشکل فقدان پدر و ولی نعمت خود تنها گذاشت.


پدر، از تبار خانواده ای ریشه دار از بزرگان شهر تاریخ و پرورش یافته پدری پهلوان صفت و مادری نیکوخصال بود. پدرش به آئین کوشندگان ورزش باستانی و صنعت گری ، مردی مردمدار و سرسخت بود و مادرش به روال زنان عفیفه و  باایمان ، بانویئ رئوف و بسیط چهره بود.

داستان زندگی پدر از شهر نیاکانی شروع و با گذر از پایتخت ایران به ام القری جهان شیعه یعنی حریم رضوی منتهی شد. درس را رها کرد و به پیشه ورزی در بازار کمر همت بست. همسری کوشنده و خانه دار برگزید و فرزندانی به دنیا تحویل داد که اگر چه به جهات مالی یا علمی ، سرشناس  نبودند ، لیکن کوشش پدر را تباه نکردند و زندگانی سالم و سعادتمندانه ای برای خویش دست و پا کردند.

اما بیماری از سالها قبل از رحیل، سراغ پدر آمد. دردهای عضلانی پای رفتنش را سست می کرد . اما لبخند را فراموش نکرد. هیچگاه فرزندان نفهمیدند که دردی کشنده و جانکاه پاهایش را می سوزاند. او ماند و اعضای خانواده را در هر بزنگاهی، به دور هم جمع نمود. تا بدانها بفهماند که بقای خانواده دراتحاد و انسجام همه اعضای آن است و چه روزهای خوشی که پدر شمع محفل خانواده بود و مسبب گردآمدن برادران و خواهران.

اینک او به سرای باقی رفته است. پیکرش را نمی بینیم و دستان گرمش را نمی فشاریم. اما تصویرش در قاب همچنان تبسم بر لب دارد و می گوید:

فرزندان من، از این بالا شما را می نگرم و هم چنان که دل نگران شمایم ، برایتان آرزوی سعادت دارم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۱۰:۳۰
تاریخنگار

گاهی دانستن یک حقیقت ، چشیدن چنان طعم تلخی را بر روان آدمی تحمیل می کند که حتی زبان در کام قفل می شود و هیچ نداری که ..


این روزها گهگاهی هوس نوشتن می کردم اما دستم به سوی صفحه کلید نمی رفت. گمان می بردم به خاطر گرمی هوا و بی حوصلگی تابستانه است. اما دریافتم که واقعیت تلخ : نابینائی مخاطب است و ناشنوائی نیوشنده! از این بدتر ، شناختم از حقائقی بود که سخت می آزرد مرا.

یکی از بدترین نمونه ها را در میان می گذارم و می گذرم . با این تمنا که اندک خوانندگان این متن به درستی و از سر شکیبائی بدان بیاندیشند.


بعد از هوار شدن سونامی دکترا که باعث افزایش کمی تعداد پذیرفته شدگان در مقطع دکتری دانشگاه ها شده است و 

در شرائطی که این روزها می بینیم برخی افراد را که خبر تکان دهنده قبولی شان در این دوره تحصیلات را می دهند!

حال :

جماعتی از همین ره یافتگان به وصال دکتری ، به مسئولین دانشگاه تذکر می دهند که نمرات عالی در کارنامه شان ثبت شود.!!

نمی دانم قباحت آمیزش بدانم یا شگفت انگیزش بخوانم. اما شما وقتی بشنوید که :


برخی دانشجویان دوره دکتری ، پیش از تصحیح اوراق امتحانی، تقاضای نمرات عالی از استاد می کنند.


چه واکنشی نشان خواهید داد و چگونه این مساله بغرنج را درک خواهید کرد؟ 


من که فعلا در مرحله ی Hang هستم و مغز به زبان و دست فرمان نمی دهد تا واکنش عصبی و عاطفی خود را نشان دهم!!

شما چه طور؟ 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۵ ، ۲۱:۴۱
تاریخنگار