تاریخنگار

پایگاه داده های تاریخی و کتابشناسی

تاریخنگار

پایگاه داده های تاریخی و کتابشناسی

تاریخنگار

آرمان وبگاه تاریخنگار ، پیشکش داده های سودبخش در زمینه تاریخ و فرهنگ است و تلاش دارد تا راهنمای کوچکی برای دانش پژوهان پرسشگر و کوشا باشد. ایدون چنین باد.
نشانی پست الکترونیکی تاریخنگار در قسمت «تماس با من» درج است

طبقه بندی موضوعی

۱۲ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است


* در باره هولوکاست یا تصفیه قومی یهودیان در دوران حکومت نازیسم و هیتلر ، نوشتارهای متعددی موجود است، اما به گمان من، دو نکته در مطالعه این ماجرای تاریخی، برای خوانندگان فارسی زبان روشن نشده است. دو حقیقت که می تواند به پذیرش یا انکار قضیه هولوکاست در تاریخ کمک کند:

1- طی دهه 1920 میلادی، دانشمندان آلمان نازی، برای کشتن افراد کم توان یا معلول اقداماتی را انجام دادند، به این عذر که آنها موجوداتی سربار و انگل هستند و یک «زندگی فاقد ارزشهای حیاتی» را سپری می کنند.  علاوه بر این، اقشار و گروههای اجتماعی دیگری چون: بزهکاران،  کولی ها، فاحشه ها ، بیماران لاعلاج و سایر افرادی که از منظر نازیسم نژادپرستانه رایش سوم، کم ارزش و مخل پاکی نژاد آریائیان امپراتوری رایش بودند، در معرض تصفیه قومی قرار گرفتند تا برای تندرستی پیکره خلق ، تهدیدی نباشند! از این جهت، شمار بسیاری از افراد از سطح جامعه بیرون کشیده شدند و در اردوگاههای: آشویتش ، تربلینکا ، داخائو و..در کوره های آدمسوزی سوختند و تصفیه شدند.

---در نتیجه ، باید توجه داشت که همه آنهائی که در اردوگاههای مرگ آلمانی ها کشته شدند، یهودی نبودند. بلکه شماری از اقشار فاقد وجاهت و مطرود جامعه بودند که حذف آنها ، ترحم کسی را بر نمی انگیخت. هر چند آنها نیز حق حیات داشتند و رفتار زشت نازی ها با آنان ، در هیاهوی یهودی ستیزی نادید گرفته شده است.

2- در طی روند یهود ستیزی و اخراج یهودیان از اروپا ، که سابقه آن به دوره های قبل از هیتلر نیز می رسد، بخشی از ثروتمندان و اقشار فرادست یهودی در اروپا از هر گونه تعرض و آسیب به دور ماندند و حتی با انتقال ثروت خود به کشورهای دیگر ، باعث تجمیع سرمایه در مناطق دیگری از اروپا و امریکا شدند. حقیقتی که از دید برخی از منتقدان ، می تواند عمدی سازی هولوکاست را توجیه کند! گرچه که به صراحت نمی توان بین خروج امن یهودیان اروپا با تشکیل دولت اسرائیل رابطه پیدا کرد.

---در همان حال، اقدامات زشت و غیرانسانی نازیها در زمینه های چون: آزمایش های پزشکی روی کودکان یهودی، ممنوع کردن زیورآلات برای زنان یهودی و کولی، ایجاد محدویتهای اجتماعی (چون : نداشتن حق ازدواج با آلمانها، چسباندن علامت بر روی لباس، محرومیت از شغل و تحصیل، و..) برای مخالفان دولت ، سوزاندن پرسشتگاههای یهودیان، جمع کردن « عناصر ناباب» از شهرها و قرار دادن آنها در گتوها (شهرکهای مجزا) و سرانجام فرستادن هزاران مرد، زن و کودک یهودی و کولی و جانی و فاحشه و غیرآریائی و..به اردوگاههای مرگ و سوزاندن آنها در کوره های آدمسوزی ، ماجرائی نیست که از یاد بشریت برود. خواه قربانی یهودی باشد و خواه غیر یهودی. هولوکاست قابل کتمان نیست!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۵ ، ۱۹:۴۳
تاریخنگار

این تصویر ، هیچ شباهتی به نگاره خاتم انبیا ندارد.

( اصل تصویر متعلق به یک جوان تونسی در 100 سال پیش است)


اما می تواند بهانه کوچکی باشد برای آن که روز ولادت پیامبر خاتم را تبریک بگویم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۵ ، ۱۰:۲۸
تاریخنگار


در علت این ضرب المثل آمده است که : در زمان نادرشاه افشار، یکی از والیان بر مردم ستم نمود و فریاد خلق بالا گرفت از بیداد او.. نادر دستور داد تا رعایت حال رعیت کند. اما والی خیره چشم فقط چند روزی به فرمان شاه گوش کرد و باز مجدداً به جان مردم افتاد. پس خبر به نادرشاه رسید و امر کرد که والی را احضار و قطعه قطعه اش کنند . سپس فرمان داد تا با گوشت تن حاکم ستمکار، آشی درست کردند و در کاسه های بسیار ریختند. آن گاه ، والیان محلی را از گوشه و کنار کشور فرا خواند و به هر یک از استاندارانش یک کاسه اش داد و گفت:

- این سزای کسی است که بر مردم تعدی وارد کند. هر کس چنین کند، همین آش است و همین کاسه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۵ ، ۱۱:۱۱
تاریخنگار


1 خیلی از پدر مادرها صاحب فرزند می شوند در حالی که اصلا با دشواریهای وظیفه خطیر سرپرستی و تربیت بچه ها آشنایی ندارند . اگر آنها به خوبی با مشکلات تعلیم و تربیت فرزندان آشنا باشند شاید بسیاری به فکر بچه آوردن هم نیفتند . هرچند می گویند این محیط و فرهنگ اجتماعی است که کودک را به گونه خاصی شخصیت می دهد یا شخصیت و منش فرزندانمان ناشی از خمیره و فطرت متفاوت هر کدام از آنهاست؛ اما باید گفت که مهمترین و اصلی ترین نقش را پدر و مادر به عهده دارند؛ پس اگر جوانی به راه  خلاف افتاد یا مومن و صالح گردید، ناشی از تاثیر تربیت خانواده اوست. حتی اگر برادرش برخلاف او اخلاق و منش دیگری داشته باشد . بیشتر پدر و مادرها تنها به نیازهای مادی فرزندانشان می اندیشند و کمتر با آنها رابطه عاطفی برقرار می سازند . اگر ببینند که فرزندشان ناراحت است و رفتار غیر معمول دارد، اولین سوال یا کمکی که به او می کنند راجع به خورد و خوراک و نیازهای مادی اوست . آنها نمی دانند که باید هر چند ساعت فرزندان را زیر نظر بگذرانند و از مناسبات او آگاه باشند.. شاید این حرف گزافی به نظر آید، اما واقعیت همین است که مشغولیتهای خانه یا اداره و گرفتاریهای روزمره نباید والدین را لحظه ای از فرزندشان غافل نگه دارد ( چه کودک ، چه نوجوان و چه جوان ) مگر نه این که پدری در اداره خبردار شود که فرزندش دچار سانحه شده ، کارش را رها کرده و آسیمه سر به سراغ فرزند خود می رود، پس چه می شود اگر پدر و مادر حتی در لحظه ای که تصور می کنند مشکلی نیست هم، سری به فرزند خود بزنند تا چه رسد به وقتی که مثلا نوجوان در جایی ساکت نشسته و در فکر فرو رفته است. هر چند رفتارها با بچه ها باید بر حسب سن و سال از کودکی ، نوجوانی تا جوانی تغییر پیدا کند؛ اما به طور کلی گام اول تربیت، مراقبت و نظارت غیرمحسوس والدین و واکنش منطقی و سریع آنها نسبت به تغییرات روحی در بچه هاست .

2 کودک و نوجوان چنان با پدر و مادر روابط نزدیک داشته باشد ، هر مشکلی را با آنها در میان می گذارد . نباید گذاشت جوان با مشکلات و دردهایش تنها باشد یا آنها را با دوستانش بازگو کند؛ بلکه باید شرایطی فراهم گردد که حتی اگر جوانی عاشق شد یا کار بدی کرد یا دچار بحران فکری و روحی شد با والدین خویش آن را درمیان بگذارد . احساس رفاقت و دوستی به معنای واقعی کلمه باید بین والدین و فرزندان برقرار باشد . به نحوی که فرزندان احساس کنند در هر مساله و مشکلی می توانند با پدر و مادر خود مشورت کنند؛ مع هذا نباید از احساس مشورت فراتر رود و والدین حق ندارند حتی به گونه ای نصیحت اجباری کنند که شخصیت فرزندشان دچار تنش روحی شده و احساس کنند که باید مرتبا از والدین کسب تکلیف کنند. ضمن این که او را به صورت منطقی و با لحنی کلی راهنمایی می کنند به وی تفهیم کنند که باید از عقل خویش نیز کمک بگیرد و حاصل آن را با نصایح و تجربیات بزرگترها تلفیق کند هرگونه صحبت و راهنمایی که باعث خرد شدن شخصیت نوجوان یا احساس خود کم بینی در او گردد محکوم است . اگر ارتباط روز افزون والدین و کودکان بر اساس منطق و عشق شکل گیرد و تثببت شود، اکثر مشکلات  خانواده حل می شود و حتی می توان مسائل کلی خانواده را با همفکری حل نمود. پس لازم است گاهی حتی مسائل خانواده را به فرزندان گفت و از آنها نظر خواست. حتی پدر و مادر دردهایشان را به کودک بگویند و نظرش را جویا شوند. پس گام دوم در تربیت، .همسوئی و رابطه عاطفی و عقلانی نزدیک بین والدین و فرزندان است که نتایج متعددی دربر خواهد داشت .

3 متاسفانه بیشتر مردمان مشرق زمین اسیر احساسات هستند و در هرجایی که با مسئله ای روبرو می شوند، بیش از به کار انداختن قوه عقلانی ، احساست خود را برانگیخته می کنند . شاید به همین خاطر است که زودتر از موعد قضاوت کرده یا واکنش احساسی نشان می دهند. وقتی والدین ، فرزندانشان را در موقعیتی خاص می بینند، بلافاصله حرفی از دهانشان خارج می شود و این کمترین واکنش آنهاست.  چه رسد به پدر و مادری که مثلاً وقتی کودکشان را در کنار یک شیشه شکسته می بینند بدون تامل واکنش تندی، حتی از سر نگرانی نشان می دهند .  در چنین موقعیتی باید بدانند که اگر کودکمان مقصر باشد هم، نباید او را ملامت کنند؛ بلکه اول از همه علت این رفتار غیر طبیعی او را بفهمند و در صدد تفهیم موضوع به خود یا کودک برآیند . به هیچ وجه نباید از شلاق زبان یا دست ( تنبیه لفظی یا جسمی) استفاده کرد . بلکه لازم است به آرامی کودک را متوجه خطایش نموده و ترغیبش نمایند تا اشتباه خود را جبران کند. اگر هم مقصر نیست که باید علت را از او پرسید و احساس شعف کرد که خطری متوجه او نشده و نشان داد که پدر یا مادر به سلامت کودک بیشتر علاقمند و نگران هستند تا به صدا یا شکستن شیشه و غرامت آن ...و لذا گام بعدی در مواجهه با فرزندان ارجحیت دادن به برخورد عقلائی به جای مواجهه احساسی و غلبه بر خشم و تندی و محبت بی جا و احساسات دیگری است که در مواقع حوادث و .... بروز داده می شود.

4 اگر پدر و مادری کم سواد هم باشند، می توانند فرزندانی با شخصیت و هوشمند تربیت کنند ،چرا که اگر فرزند به عالی ترین مدارج علمی یا اخلاقی رسیده، ناشی از نوع تربیت حاکم در خانه بوده است . اگر والدین می خواهند فرزندانشان دانشوری برجسته و تحصیلکرده ای متعهد و شایسته از کار درآیند ؛ لازم است او را به مطالعه تشویق و علاوه بر تامین نیازهای مادی ،گرایشها و احساسات و تفکرات خاص او را هم درک کرده و پس از شناسایی به مسیر خاصی هدایتش دهند . اگر فرزندی جویای تحصیل یا فعالیت در یک زمینه حرفه ای  است؛ تشخیص درست بودن این علاقمندی و گرایش با والدین است و راه هدایت به مسیر اصلی هم با آنها ، منتهی با شیوه ای متین و منطقی ، اگر هم فرزندی صالح می خواهند ، راهش تنها وادار کردن به صلاح و سداد یا حاکمیت فکری دادن به فروع دین نیست، بلکه در درجه اول باید درست اندیشیدن ( تفقه فی الدین ) را به او یاد داد و سپس او را در انتخاب راه اخلاقی آزادانه هدایت کرد . پس والدینی که فرزند نخبه و صالح می خواهند، ابزارش در دست آنهاست ، خمیر مایه فرزندان را به گونه ای شکل دهند که کمال مطلوب است .

5 اعتقاد عمیق به فرهنگها و ادیان ، یعنی پای بندی مردمان شرقی به سنتهای دینی و فرهنگی ، ضمن داشتن برخی فواید ، زیان هائی هم دارد و برخی از آنها چنین است. مثلا والدین اجبار دارند تا فرزندان دقیقا مثل آنها فکر کرده و عمل کنند؛ در حالی که زمانه والدین با دوران فرزندان تفاوت دارد . در مسئله دین ، اگر بگذارند نوجوان خود راه صحیح دین را برگزیند،  به خطا نرفته اند، چرا باید آموزش دین جنبه تعبدی و التزامی داشته باشد و اجباری در پذیرش اصول و فروع دین باشد ، آن هم بدون آن که شناخت فکری در باره جوهره دیانت برای فرزندان صورت گرفته باشد یا مثلا از جنبه اخلاق، در دوران حساس بلوغ ( که اساس شخصیت بسیاری از بچه ها شکل می گیرد ) والدین از فرزندشان دور می باشند و دختر یا پسر نمی تواند حتی تغییرات جسمی و روحی دوره بلوغ را با آنها در میان بگذارد و خطرهای احتمالی ناآشنایئ با دگردیسی این دوره را رفع کند. به نظر می آید والدین می توانند بسیاری از اصول اخلاقی و مذهبی تقیدآمیز را که دست و پای آنها را در تربیت فرزندان می بندد، کنار گذاشته و تقیدات سنتی و شرعی غیر ضروری و زیان بار را از روند تربیت کودک و نوجوان حذف کنند

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۵ ، ۱۲:۱۰
تاریخنگار

گویند : روزگاری در شهر هرات( همان شهر هرت خودمان) نعل بندی، شخصی را کشت و حکم اعدامش صادر گردید. اهالی شهر نزد قاضی القضاه رفتند و گفتند:

- اگر این نعل بند کشته شود، کارهای ما لنگ می ماند و کسی نیست که خر و استر ما را نعل کند. خوب است به جای او رختشور شهر را بکشید که چندان نیازی به او نداریم. خود لباس خویش خواهیم شست.!

قاضی کمی فکر کرد و گفت:

- چرا گازُر را بکشیم. از دو نفر عمله حمام عمومی شهر، یکی شان زیاد است، می گویم در عوض نعل بند، او را قصاص کنند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۵ ، ۱۱:۱۴
تاریخنگار

روزی سیدی به نام« حسن» وارد روستایی شد و در مکانی که اهالی جمع می شدند، شروع به گریه کرد.  سبب پرسیدند. گفت مردی غریبم و شغلی ندارم. به بدبختی خود می گریم !

روستائیان او را دلداری دادند و به او وظیفه ای در روستا بخشیدند. شب دیگر دیدند که باز حسن می گرید. گفتند: اینک که درآمدی داری. پس برای چه مکدری؟ گفت: شما همه دارای خانه هستید و من بی سر و پناه هستم. مردمان به تکاپو افتادند و برایش خانه ای ساختند تا آرام گیرد. اما مجددا شب بعد دیدندش که می گرید! علتش را جویا شدند گفت: من در خانه ای بدون اثاث و فرش چگونه سر کنم.؟ کدخدا امر کرد هر کدام از روستائیان برای حسن تکه ای از اسباب منزل بیاورندو خانه اش را مفروش کنند. ولی سید باز شب بعد به گریه مشغول شد. وقتی دلیلش را پرسیدند گفت: شما هر یک مونس و همسری دارید، اما من هیچ کسی را ندارم که چراغ خانه ام را روشن نگاه دارد .اهالی دست بالا کردند و دختری برایش به مواصلت گرفتند. اما شب دیگر دیدند حسن سوزناک تر گریه می کند. روستائیان به او گفتند: دیگر چه کسر داری که گریه می کنی؟ سید گفت: حالا دیگر بر جد غریبم امام حسین گریه می کنم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۵ ، ۱۱:۱۲
تاریخنگار

* تعصب مذهبی، امری مختص به ادوار ماضیه نیست. در روزگاری که جهان در تب توسعه و مدرنیسم می گدازد و می گذرد، بودند افرادی که خود را پیامبر تلقی کرده و امتهای را برای خود دست و پا  کردند. مردمانی که به دلیل تعلقات نادرست عاطفی و روانی به کیش انبیای دروغین می گروند و سر به اطاعت کسانی می گذارند که مدعی رستگاری بشرند! دو تن را مثال می زنم:

1- جیمز وارن جونز در ۱۳ مه ۱۹۳۱ به دنیا آمد و در ۱۸ نوامبر ۱۹۷۸ خودکشی کرد. او یک رهبر مذهبی آمریکائی بود که یک جامعه ظاهرا مذهبی را سازماندهی کرده بود. جونز بنیانگذار و رهبر فرقه معبد خلق ها بود که نهایتا با خودکشی اجباری و دستجمعی پیروانش در نوامبر ۱۹۷۸، که منجر به قتل عام 918  نفر در جونز تاون در کشور گویان شد، به پایان کار خود رسید.

جونز در نوجوانی مطالعاتی در خصوص استالین،  مارکس، مائو ،  گاندی و هیتلر داشت و علاقه شدیدی نیز به مذهب داشت. او در رفاقت با افراد مشکل داشت و فقط میتوانست با کسانی که مطلقا از وی پیروی میکنند ارتباط برقرار نماید. وی که فردی عصبانی مزاج و تند و بد دهان و در عین حال فریبکار بود ، خود را به عنوان مدافع حقوق سیاهان و محرومین در جامعه معرفی کرده و در جلسات سخنرانی در کلیسا به شیوه عوام فریبانه ای ادعای معجزه و ارتباط با خدا می کرد. اما بدبیاری این پیامبر کذاب از زمانی شروع شد که ادعا نمود میخواهد شهرکی آرمانی بر مبنای ایده آل های کمونیستی برپا نماید که همه با هم برابر باشند. جامعه ای عاری از استثمار و بدون طبقات که در آن افراد حق ارتباط با دنیای خارج را نداشتند و در مزارع به شدت کار میکردند. برای تضمین وفاداری ، جونز به پیروانش قبولانده بود که اگر از فرقه اش جدا شوند دچار نفرین ابدی خواهند شد! جالب آن که گرچه جونز مدعی بود که از ارتباط جنسی نفرت دارد، اما با زنان دین خود روابط نامشروع داشت . هم چنان که مصرف مواد مخدر را هم برای خودش مجاز میدانست.

عاقبت جونز به پیروانش گفت که گویا جهان هنوز آمادگی مناسبات عالی آنان را ندارد و آنها به آینده تعلق دارند و لذا این دنیا جای آنها نیست و باید با نوشیدن زهر رهسپار دنیای دیگر شوند. او تضمین داد که آنان بعد از مرگ به جهانی بهتر رفته و در آسایش و آرامش زندگی خواهند کرد.  سرانجام پیامبر دروغین به پیروان خود دستور داد تا نوشیدنی حاوی سیانور با طعم آب انگور را به عنوان یاری خداوند سر بکشند. نزدیک به ۳۰۰ کودک در میان کشته شدگان در جونز تاون بودند که به آنها سیانور خورانده شده بود. خود جونز با شلیک یک گلوله به سرش کشته شد که احتمالا خودکشی با واسطه بوده است.

 

2- چارلز مانسون متولد 12 نوامبر 1934 ایالت کالیفرنیا و مشهور به مدوکس . کسی که در سال 1971 به جرم هدایت یک گروه هیپی و دستور قتل حداقل 7 نفر به حبس ابد محکوم شد. گرچه مانسون هرگز اتهامات وارد شده به خود را نپذیرفت. او پیرو عقیده ای به نام هلتر اسکلتر بود که در معنای تحت الفظی به مفهوم شلوغ و بی نظمی است. مانسون که باور داشت که در زمانی خاص جنگی نژادی میان سفیدها و رنگین پوستان رخ خواهد داد و در نهایت سفیدها پیروز خواهند شد، جز قدرمندترین انارشیست های تاریخ تلقی شده است و حتی برخی روان شناسان وی را جز آن دسته از کسانی بر می شمارند که ادعای پیغمبری می کرد. و لذا او را  پیامبر سفید هم خوانده اند!

به طور کلی، چارلز مانسون یکی از بزرگترین طرفداران درگیری های نژادی در تمام امریکا بود و به دلیل عضویت در یک گروه موسیقی راک و درگیری با پلیس ، از وجهه اجتماعی بالائی در امریکا برخودار بوده و  طرفداران متعصب بسیاری دارد با وجود آن که مانسون پس از ماندن طولانی در زندان، سلامت روحی خود را از دست داد، اما از محبوبیت خاصی در امریکا بهره مند است و تا کنون پنج کتاب درمورد او نوشته شده است. شمار زیادی از جوانان امریکایی شیفته مانسون و مدعیات مضحک او هستند. مدعیاتی که هر چند وقت یک بار با مصاحبه او با رسانه ها تب آفرینی می کند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۵ ، ۱۰:۰۹
تاریخنگار


1---گویند در سال 1274 قمری و در پی مرگ فروغی بسطامی ، شاعر معروف، یک روز ناصرالدین شاه قاجار ، میرزا محمد حسین خان شاعر متخلص به ادیب را فرا خواند و به او گفت:

- اکنون که شاعر بزرگ از دنیا رفته است، بهتر آن باشد که به یادبود او تخلص خود را تغییر داده و به « فروغی» متخلص شوی. ضمناً ریشت را هم بگذار بلند شود.

با شنیدن این سخن ، ادیب ابروان در هم فرو برد ، اما بلادرنگ تعظیمی کرد و رندانه پاسخ داد:

- فرمایش قبله عالم بر بنده واجب است. تخلص کردن به نام فروغی و تاسی به آن ادیب نامدار افتخاری برای این حقیر است. اما در خصوص ریش، اگر اجازت دهید اختیارش با خودم باشد!

------------------------------------------------------------

2---در ازمنه ماضیه ، فردی ادعای نبوت کرد و مدعی شد که ماهی یک بار فرشته وحی بر او نازل می گردد. او را به نزد خلیفه اسلام بردند و چون خلیفه وی را بدید، دریافت که مدعای وی از گرسنگی و پریشان حالی است. پس امر کرد که او را به مطبخ بردند و از او پذیرایئ کنند تا جبرئیل بر وی فرود آید. در انتهای ماه ، مدعی را نزد خلیفه آوردند. خلیفه از او پرسید:

- خب، اکنون در این فاصله ، فرشته وحی بر تو نازل شد؟ پیامش چه بود؟

پیامبر دروغین که اینک سیر و شادمان به نظر می رسید، تعظیمی کرد و پاسخ چنین داد:

- آری، دیشب به سراغم آمد و گفت: خداوند سلامت می رساند و می فرماید. اگر از آن محلی که قرار داری [ اشپزخانه سلطنتی] بیرون آیی، از پیامبری ساقطت خواهم کرد. همان جا باش و به رسالت خود ادامه بده.!!

-------------------------------------

3-----نورعلی شاه یکی از عارفان بنام عهد قجر بود که به مسافرت و تیلیغ رغبتی خاص داشت. روزی که در مشهد به خطبه خواندن مشغول بود، مورد اعتراض یکی از روحانیون شهر قرار گرفت. به این عبارت که گیسوان بلند او را با انگشت نشانه رفته و به نورعلی شاه گفت:

- این زلفان دراز را که مثل موی بز  است ، از برای چه بلند کرده ای؟

نورعلی نیشخندی زد و به شیخ متشرع گفت:

- پس این موها را مثل موی چه حیوانی قرار دهم؟

آخوند جواب داد :

- مثل پشم میش ، وگرنه ایمان تو بر باد است!

عارف بی تعلق قهقهه ای زد و گفت:

- دین آدمی را به مویش گره نزده اند. حال چون توئی، پشمش بدان!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۵ ، ۰۸:۲۶
تاریخنگار

- افتتاح الدعوه : نعمان ابن حیون تمیمی (تونس، 1416 ق)

- عیون الاخبار و فنون الاثار : ادریس عماد الدین (بیروت، 1404 ق)

- الاشاره من نال الوزراه : امین الدین ابن صیرفی (المهد العلمی الفرنسی، 1410ق)

- اخبار ملوک بنی عبید و سیرتهم: ابوعبدالله صنهاجی، ترجمه حجت الله جودکی (امیرکبیر، 1378 خ)

- الدرر المضیئه فی اخبار الدوله الفاطمیه : عبدالله بن دواداری (قاهره ، 1961 م)

- الکامل فی التاریخ : عزالدین علی ابن اثیر ، ترجمه محمدحسین روحانی(اساطیر، 1370 خ)

- اتعاظ الحنفا باخبار الائمه الفاطمیین الخلفا : تقی الدین احمد مقریزی( مجلس الاعلی، 73-1948 م)

- المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم : ابوالفرج ابن جوزی (بیروت، 1412 ق)

- النجوم الزاهره فی اخبار ملوک القاهر: ابوالمحاسن ابن تغری بردی (دارالکتب المصریه، 1375 ق)

- حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره : جلال الدین سیوطی (مطبعه الحلبی ، 1967 م)

- مختصر الدول : جمال الدین ابن عبری ، ترجمه عبدالمحمد آیتی(علمی و فرهنگی، 1377 خ)

- العبر : عبدالرحمن ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی (تحقیقات فرهنگی، 1371 خ)

- تاریخ الفاطمیین فی مصر: علی زاهدی(حیدراباد ، 1948 م)

- تاریخ خلفای فاطمی : عبدالحمن سیف آزاد (مجله ایران باستان، 1341 خ)

- دولت فاطمیان: عباس همدانی ، ترجمه یعقوب آژند ( مولی، 1364 ش)

- فاطمیان در مصر : عبدالله ناصری طاهری ( پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1379 خ)

 - خلافت فاطمیان اسماعیلی از ظهور تا سقوط : شاهین پهنادایان ( البرز، 1390)

- تاریخ فاطمیان و حمدانیان: محمدعلی چلونگر( سمت، 1390)

- فاطمه و فاطمیان در گذر تاریخ: محمود عقاد، ترجمه محمد ثقفی( بنیاد علامه، 1383)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۵ ، ۱۰:۲۱
تاریخنگار

هر چند در باره بزرگ شخصیت جهان اسلام یعنی پیامبر اسلام( ص) نوشتارها بیشمارند، اما در اینجا چند نمونه را به دست می دهم:

- تاریخ صدر اسلام : غلامحسین زرگری نژاد( سمت، 1377)

ـ زندگانی حضرت محمد(ص) : غلامرضا سعیدی ( دارالتبلیغ اسلامی قم ، 1339 )
ـ محمد(ص) فرستاده خدا : مولانا محمد علی ( انتشارات پدیده، 1344 )

ـ پیامبر؛ زندگانی حضرت رسول اکرم : زین العابدین رهنما ( کتاب‌های جیبی، 1345 )
ـ پیامبر آگاهی : محمد ملکی ( شرکت سهامى انتشار، 1367 )
- برنامه ریزی سیاسی در سیره نبوی : محمد مهدی آصفی/(  نشر توحید/ 1367 )
ـ آثار احمدی؛ تاریخ زندگانی پیامبر اسلام (ص)و ائمه اطهار(ع):  احمد استرآبادی( قبله تهران، 1374 )
ـ با پیامبر(ص) : عایشه بنت الشاطی ؛ ترجمه سید محمد رادمنش ( جامی، 1377 )
ـ از هجرت تا رحلت: علی اکبر قرشی ( دار الکتب الاسلامیه تهران، 1380 )
ـ اخلاق تبلیغ در سیره رسول‌الله(ص) : سید مرتضی حسینی ( مرکز جهانی علوم اسلامی، 1383 )
ــ نهج الفصاحه؛ خطبه‌ها، نامه‌ها و کلمات قصار رسول اکرم(ص) : کریم فیضی( موسسه پژوهش تامین اجتماعی، 1385 )
ـ رسول اکرم(ص) از ولادت تا هجرت : سیدعلی اکبر قرشی ( نوید اسلام ، 1385 )
ـ ماخذشناسی رسول اعظم(ص) در تفاسیر قرآن : مرکز فرهنگ و معارف قرآن ( بوستان کتاب، 1386)
ـ تاریخ اسلام از میلاد پیامبر (ص) تا سال 41 هجری : اصغر قائدان ( دانشگاه پیام نور، 1386 )
ـ سیره رسول اکرم(ص) در قرآن : عبدالله جوادی آملی، تنظیم حسن واعظی محمدی ( اسراء ، 1386 )
- سیره پیامبر اعظم : نجف لکزایی ( بوستان کتاب قم، 1386)
ـ سیره اجتماعی پیامبر اعظم(ص) : محمدجواد برهانی ( بوستان کتاب، 1386)
ـ تاریخ اسلام؛ رسول اکرم(ص) از هجرت تا رحلت : علی نظری منفرد (جلوه کمال، 1387 )
- سیره نبوی :  مصطفی دلشاد تهرانی ( انتشارات دریا، 1387) 4 ج
ـ سیره پیامبر اعظم (ص)؛ محمدعلی کریمی‌نیا ( کوثر ادب، 1387 )
ـ تاریخ پیامبر اسلام(ص) : سید هاشم رسولی محلاتی ( دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1387)
- تاریخ پیامبر اسلام : محمدابراهیم آیتی (دانشگاه تهران، 1387)
- سیرت جاودانه : جعفر مرتضی عاملی؛ ترجمه محمد سپهری( پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،1388 )
- محمد(ص)، پیام آور عدل و آزادی:  یحیی یثربی (انتشارات علم ، 1388)

- جانشینی حضرت محمد : ویلفرد مادلونگ ؛ ترجمه گروه مولفین( آستانقدس، 1377)

- محمد : کارن آرمسترانگ ، ترجمه کیانوش حشمتی ( حکمت، 1386)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۵ ، ۱۱:۱۴
تاریخنگار