تاریخنگار

پایگاه داده های تاریخی و کتابشناسی

تاریخنگار

پایگاه داده های تاریخی و کتابشناسی

تاریخنگار

آرمان وبگاه تاریخنگار ، پیشکش داده های سودبخش در زمینه تاریخ و فرهنگ است و تلاش دارد تا راهنمای کوچکی برای دانش پژوهان پرسشگر و کوشا باشد. ایدون چنین باد.
نشانی پست الکترونیکی تاریخنگار در قسمت «تماس با من» درج است

طبقه بندی موضوعی

۱۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

روزی مورخی را با مردی نصرانی سفر به ملازمت افتاد. در میانۀ راه، نصرانی ، حسب آداب، یک پیمانه شراب به مورخ تعارف نمود. او نیز بی تامل بگرفت و بیاشامید. نصرانی را تعجب دست داد و گفت:

- این را که خوردی شراب بود.

تاریخنگار نگاهی به دوستش کرد و پرسید:

- از کجا می دانی که این خمر بوده است؟

مرد نصرانی پاسخ داد:

- غلام من این شراب را از فلان یهودی خریداری کرده است.

مورخ که هنوز هشیار بود ، خنده ای کرد و گفت:

- چه بسیار نادانی! ما مورخان در باره راویان و تواریخ کهن تامل و تردید داریم که آیا ثقه اند یا نامعتبر؟! و هر گفتاری را در تاریخ به راحتی نمی پذیریم . آن وقت، انتظار داری تصدیق کنم مدعای تویِ نصرانی را که روایت می کنی از غلامی و او هم از یک یهودی؟!! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۵۰
تاریخنگار


  متن ذیل ، بخشی از کتابچه کوچکی است به نام تاریخ و پندهایش از احمد کسروی. مورخی ژرف نگر که صرف نظر از باورهای دگراندیشانه اش، نگرشی آینده نگرانه به تاریخ داشت:

« شاید خوانندگانى می دانند که ما بتاریخ ارج می گزاریم و آن را سودمند می شماریم. در اینجا فرصت آن نیست که ما از نیکى و سودمندى تاریخ گفتگو کنیم و نیازى هم بچنان گفتگویى نیست. به تاریخْ همه ی توده هاى جهان ارج می گزارند ما هم باید بگزاریم. در اینجا آنچه باید گفت این ا ست که ایران کشور ما هنوز تاریخ درستى نمی دارد. هنوز تاریخ درستى براى این کشور نوشته نشده و به این زودى هم نوشته نخواهد شد. براى آن که در ایران تاریخ درستى باشد باید در گذشته هاى چند هزار ساله ی این توده و کشور روزگار به روزگار جستجوها رود و بررسیها شود و نتیجه ی آنها بدست آید ، و نخسـت یک رشته کتابهـاى ایـن چنانى « کتابهائى که هر یکى درباره ی بخشى از تاریخ ماست » نوشـته شـود و به چـاپ رسد و سـپس از روی هم رفته ی آنها تاریخ درستی ـ در چند جلد ـ براى این کشور نوشته شود. اینست معنى آنچه می گویم:  

شگفت تر آن است که دوره هاى باستانى تاریخ ایران ـ مثلاً زمانهاى هخامنشى و اشـکانى و ساسـانی ـ چـون دانشمندان اروپا و آمریکا به آنها پرداخته اند روشن تر از زمانهاى دیرتر ـ دوره هاى پس از اسلام ـمی باشد. این دوره پس از اسلام چندان تاریکست که سالها باید بررسیها و جستجوهاى دانشمندانه رود تا روشن گردددر این دوره تاریخنویسان بسیار بوده اند و ما کتابهاى بسیار به عربى و فارسى در دست داریم. ولى همه می دانیم که آن تاریخنویسان همه چیز را ننوشته اند و آنچه نوشته اند پیراسته از آلودگی ها نبوده است. در آن زمان ها تـاریخ را سرگذشـت پادشاهان و فرمانروایــان و زور ورزان و جنگها و کشاکش هاى آنهـا می شناختند و تنها این زمینه را دنبال می کردند و بیشتر تاریخنویسان تاریخ را به نام یک پادشاه و یـا یک وزیر نوشته بیش از همه به ستایش و چاپلوسى می کوشیدند و در پى راستی ها نبودند. کوتاه سخن : در آن زمانها این شیوه ی دانشمندانه ی امروزى که ما از اروپایی ها یاد گرفته ایم در میان نبوده.  این است کتابهایى که از زمان هاى گذشته بازمانـده « تـاریخ » شمرده نمى شوند ، آنها در دست مـا « مدرک» است که در جستجوهاى خود از آنها نیز سود جوییم. به هرحال یکى از کارهایی که در این زمینه باید بود این اسـت کـه هرگونـه کتابهـا و یادداشت ها کـه در زمینه ی تاریخ است بچاپ رسد و پراکنده گردد که از این راه کمکى به کسانی کـه در این بـاره به جستجو خواهند پرداخت کرده شود.  از آنجا که این گونه کتابها از سندهای تاریخی ایران است و آنها را نتوان نادیده انگاشت و بدور انداخت ، یکی از کارهایی که باید بود آن اسـت کـه کسانی آنها را بگیرند و نیک بخوانند و معنی هایی را که در آنهاست و تاریخ است با زبان ساده بنویسند و یا جمله های معنی دار آنها را از جمله های بی معنی جدا گردانند. یک جمله بگـویم : آنهـا را از آلـودگی پـاک سازند که بدینسان بهره مندی انجام گرفته و هم آنها با آن بدی ها در گردش نباشد. »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۴۸
تاریخنگار


* تاریخ حکایات آموزنده اما تکرار شدنی و آزمون کننده بسیار دارد . اگر تصور کنیم که این حکایات ، فقط محدود به زمان خاصی بوده و تاریخ مصرف دارند ، اشتباه کرده ایم. زیرا امروزه نیز چنین قضایا و مواردی در جامعه اسلامی پیدا می شود . از جمله این حکایات که مخصوص فرصت طلبانی است که جز به پُست و مقام نمی اندیشند:

1- شخصی برای طلب حکومت ایالتی از ممالک اسلامی بر خلیفه عباسی وارد شد در حالی که آثار سجده بر پیشانی اش هویدا بود و گواه از ورع و تقوای او می داد. بعد از اظهار درخواست ، خلیفه از او پرسید:

- این چیست که بر پیشانی داری؟

مرد جواب داد:

 - اثر سجده و کرنش به درگاه یکتای  بی همتا است.

خلیفه نگاهی به آسمان انداخت و گفت:

- این حائل است بین تو و این منصب که درخواست آن را داری.

 مرد با تعجب پرسید:

 -چگونه حائل خواهد بود؟

 خلیفه پاسخ داد:

- زیرا اگر از شدت ورع و پارسائی است که سزاوار نیست به خاطر مقام دنیوی ترا از عبادت خداوند محروم سازیم و اگر برای تظاهر و خودنمایئ است که سزاوار نیست فریب تو بر ما اثر کند!

*******

با استماع این نکته، مرد به ظاهر مقدس و عابد منفعل شد و به سرعت از مجلس بیرون رفت.

2- شخصی به مقام و منصبی عالی در دستگاه حکومتی دست یافت. کوکبه ای برای خویش دست و پا کرد و اسباب تجمل بیاراست. یکی از دوستان قدیمش برای تهنیت نزد او رفت. شخص تازه به منصب رسیده، اعتنائی نکرد و خود را به غریبی زد. از وی پرسید؟

- شما که هستید و به چه کار آمده اید؟

دوست خجل شد و از این رفتار متاسف . پس روی به صاحب منصب کرد و گفت:

 - من فلان دوست قدیم شما بودم. شنیدم که از دو دیده نابینا شده اید. برای عرض تسلیت و همدردی خدمت رسیدم!

با شنیدن این حرف، مقام مسئول سخت خجل شد و از دوست دیرین عذر خواست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۵ ، ۰۸:۴۶
تاریخنگار


در یکی از الواح منظومۀ بلندبالای «گیلگامیش» که بازمانده از دوران کهن سومِری است و در دوران آشوری بازنویسی شده ، آمده است : مردمِ جهان سرکش شدند و سر از اجرای فرمان ایزدان و نمایندگان آنها برتافتند و ارادۀ خودشان را فراتر از ارادۀ ایزدان و فرمان رهبرانِ مبعوثِ ایزدان قرار دادند؛ در نتیجه خشم ایزدان برانگیخته شد، و ایزدان تصمیم گرفتند که نسل این بشرِ نافرمان را از روی زمین براندازند. آنها برای همین منظور توفان سهمگینی همراه با آبهای انبوهی از آسمان فرستادند و مردم و آبادیها را نابود کردند؛ و اگر نه رحم و شفقت یکی از این ایزدان بود که نمی خواست در برنامۀ نابودگری بشریت شرکت داشته باشد، مردمِ جهان به کلی فنا شده بودند. این ایزدِ عاقبت اندیش و مهربان، به دور از چشمِ مجمعِ ایزدان، ارواح بخشی از انسانهای نیکوکار را در کشتی نهاد تا از نابودی برهند و پس از توفانِ سیل بارِ ویرانگر ، زندگی را از سر گیرند و جهان را آبادان سازند؛ و چنین بود که نسل بشر بر روی زمین ماند.

** همین داستان است که بعدها انبیای اسرائیلی در کتابشان بازنویسی کردند و سپس به قران وارد شد و ماجرای نوح نبی را رقم زد. اما این همه ماجرا نیست:

این نکته که نخستین تلاشهای بشری برای طرح مساله عذاب الهی و لزوم اطاعت از خدایان در تمدن سومری ، مقارن با ابداع خط و کتابت بوده است . نشان می دهد که خط و ادبیات، که حاصل تدریجی اختراع خط است، با برخورداری از اصل تکوین باورهای دینی و تقدس شماری عناصر ماوراطبیعه ، باعث گردید تا روایات مذهبی به عنوان نخستین صورتهای تاریخ نگاری ایجاد شده و با خط تثبیت شوند. از همین رو بوده است که خط در مراحل اولیه اش یک ودیعۀ آسمانی پنداشته شد که خدایان از آسمان ها به نمایندگان خاص خویش داده بودند تا احکام و عبادات را به وسیله آن بر الواح گلی و سنگی بنگارند. حتی پنداشته شد که الواحِ مکتوب و آمادۀ حاوی احکام ، از آسمان آورده می شوند. فلذا ، کاهنان به مردم القا کردند که خط از آسمان فرود آمده است و خدایان احکام خویش را بر لوحه هائی می نگارند و به نمایندگانشان در روی زمین می سپارند تا مردم از آنها تبعیت کنند . از همه مهمتر،  خدایانْ خواندنِ رموزی که بر این الواح حک کرده اند را به کاهنان یاد می دهند. لذا   امتیاز چشمگیر کاهنان که  بر تقدس آنان می افزود، از همین جا پدید آمد. یعنی حق انحصاری تفسیر شرایع.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۲۲
تاریخنگار

تاریخ ، همان طور که شاهد ایثار و مهربانی و حسن خلق ابنای بشر بوده، گواه رفتارهای ناپسند و مذموم ایشان نیز بوده است. و طبعاً در این میان، عشق به جنس موافق، یکی از خصائص اخلاقی آدمیان بوده که از غریزه حیوانی او نشات می گرفته است. گرچه که عده ای به نگاهی دیگرگون، آن را تعریف کرده اند و درصدد تبیین تعشقی این چنین به خلوصی عرفانی برآمده اند.

--  از عشق سلطان محمود غزنوی به غلامش ایاز ، که در ادبیات فارسی جلوه ها دارد ، که بگذریم ، در باره سلطان جلال الدین خوارزمشاه چه باید گفت که چون غلامش فالج درگذشت، مردمان تبریز را اجبار کرد که به تابوت غلام احترام بگذارند و تا مدتی از دفن جنازه فالج خودداری می کرد! البته، چنین تعلق خاطری، مسبوق به سوابقی درخشان بود که خلیفگان مسلمان آن را بدعت گذاشته بودند. نظیر: امین عباسی که به خواجه کوثر، غلام سیاهش عشق فراوان داشت و به خاطر بازی با او ، از حمله قوای مخالف به بغداد غفلت کرد و کشته شد.

داشتن غلام و به عبارت صریحتر امردبازی ، گوئی یک سنت در دربار شاهان بود. لذا شاعران به این خصلت شاهانه به کنایه ، اشاره داشتند. چنانکه از این شعر عطار نیشابوری :

مگر سنجر غلامی داشت ساقی             که از خوبی نبودش هیچ باقی

جمالش با ملاحت یار گشته                  ز هر دو شاه برخوردار گشته!

می توان فهمید که غلامان خاصه شاهی ، صرفاً ساقی و قدح به دست نبودند و خدمات دیگری هم ارائه می کرده اند!

حتی امیری دانشمایه چون کیکاووس زیاری توصیه می کرد که:« در تابستان میل به غلامان و در زمستان میل به زنان کن» ! در دوره مغولان، شرم و آزرم بر باد رفت و چنان شد که گیخاتوی ایلخان به خاطر تعشق به پسران، حکومتش را از دست بداد. کمی در تاریخ این طرف تر، علاالدین محمد زعیم فرقه اسماعیلیه نیز ، جان بر سر عشقش به حسن مازندرانی داد و در سال 653 به طرز مشکوکی به قتل رسید و حسن و فرزندان او نیز در آتش سوزانده شدند. و کم نبوده اند حاکمانی که جان یا قلمروی خویش را بر سر این عشق نامیمون از کف داده اند. چون حاجی شاه اتابک یزد و ابواسحاق اینجو والی شیراز ، بایسنقر میرزای تیموری، شاه اسماعیل دوم و چندین نقش آفرین دیگر از اهل سیاست.

برخی منابع خبری، علاقه شگفت انگیز ناصرالدین شاه قاجار به پسرک زشت روی شمیرانی یعنی ملیچک را بر همین مبنا قیاس کرده اند و در اوائل انقلاب نیز کتابی تحت عنوان آیا شاه شوهر داشت؟ نوشته و منتشر شد که می توانست مدعای قرار گرفتن آخرین شاه تاریخ ایران در این فهرست باشد. حال باید دید اسناد پشت پرده چه می گویند.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۲۲
تاریخنگار

در کتاب لطائف آمده است:

1-  روزی رندی از خانه خندان برون شد، یاران بدو رسیدند و سبب پرسیدند. گفت:

 - حال که از خانه به در می امدم، دخترک چهارساله ام راه بر من گرفت. بدو گفتم: عزیز بابا، چه خواهی؟ گفت: گوشواره ای . گفتم ندارم.

پس با برافروختگی رو به مادر خود کرد و گفت:

- آدم قحطی بود که زن این گدا شدی؟

2- شخصی به ابوالعینای عرب گفت: زنی دارم به غایت سلطیه، بدخو و زشت سیما. دو سال است که در بستر بیماری است و عمر می کند!

ابوالعیناء گفت:

- دوست داری که خبر مرگش برایت آورند؟

مرد پاسخ داد : 

- خیر

ابوالعیناء ابروان در هم انداخت و پرسید:

- آخر چرا؟

مرد گفت:

 - به جهت آن که می ترسم از شدت فرح و شعف ، من هم بمیرم!

3- امیری گردن فراز و جاهل دماغی بزرگ و ریشی کوسه داشت. روزی به حکیمی برخورد و از او پرسید:

- نمی دانم که چرا ریش من کوسه و کم مو است؟

مرد حکیم نگایه به امیر انداخت و پاسخ داد:

- به جهت آن که ریش حضرتتان در زیر سایه دماغی به این فراخی که مانع تابش آفتاب است، چگونه تواند که رشد کند؟

امیر مغرور سر فرود آود و خجل شد و بگذشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۲۶
تاریخنگار


روز 27 ربیع الاول سال 362 قمری در نزدیکی شهر حلب در شامات کودکی چشم به دنیا گشود که سه سال بعد برای همیشه چشم بر جهان بست و تا آخر عمر نابینا ماند . این کودک تحت حمایت پدر دانشورش علم و حکمت آموخت و به خاطر حافظه نیرومندش توانست گنجینه ائی از علوم و دانشهای روز را در سینه حفظ نماید . جوان جویا و پویا تا توانست از مجالست و مدرس استادان و کتابخانه ها و انجمنهای علمی و فرهنگی در پهنه جهان اسلام بهره برد و دانشمند و فیلسوفی نامدار گشت.  سرانجام حکیم شهیر ابوالعلاء معری که در تمام عمر مجرد زیست و از خوردن گوشت حیوانات پرهیز می نمود.، در 84 سالگی درگذتش و بر روی سنگ مزارش این عبارت او نقر گردید که : 

این جنایت پدرم بود نسبت به من        ولی من بر احدی ظلم نکردم. ا

ابوالعلاء دارای تالیفات متعددی است همچون : لزوم مالایلزم- سجع الفقیه- افصول الغایات- اسعاف الصدیق- سقط الزند- امالی- مثقال النظم و دهها کتاب و رساله دیگر. رسالة الغفران: نام کتابی است از ابوالعلا معری که گویا او این کتاب را در پاسخ به نامه‌ی دوست خود ابوالحسن علی ابن منصور معروف به ابن قارح نوشته است. ابن قارح از ادیبان به نام حلب بوده و بر بعضی ادیبان و شاعران خرده می‌گرفته و معتقد بوده است که شاعران به سبب بعضی گفتار یا اعمالشان مانند مهمل شمردن فرایض دینی یا شرب خمر یا غزل سرایی به دوزخ می‌روند. رساله الغفران شرح سفری خیالی از زبان ابن قارح به جهان برزخ و دیدار وی از آنجا است. ابوالعلا با نوشتن این رساله سعی در نشان دادن وسعت و رحمت خدا داشته است. ابوالعلا در این رساله بر عقاید بعضی از دانشمندان و ادیبان و فقیهان در مورد شعر و ادب و روایات مذهبی خرده می‌گیرد و خرده گیری‌های او بر خلاف آنچه در لزومیات است، با تحکمی عریان و واضح و زبانی تلخ و مقداری هزل آمیخته است. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۵۵
تاریخنگار

فصل دفاعیه ها شروع شده است . یعنی موسمی که اکثر دانشجویان کارشناسی ارشد و شاید دکتری در حال دفاع از پایان نامه و رساله خود هستند . توصیه هایی دارم که بد نیست بخوانید:

* بارها و باره از همین تریبون ، توصیه کرده ام که فصل اول کارتان یا همان کلیات تحقیق ، تقریبا همان متن دفاعیه ای است که در جلسه و در حضور هیات ژوری قرائت می کنید. پس :  

1-  متن آن را به نحو احسن بنویسید و بازخوانی کنید. نه یک بار که چندین بار و آن هم با کمک دیگران

2- در این فصل نباید عباراتی از کتابها را نوشت. زیرا ارجاع دادن به منابع در این فصل جایز نیست

3- برای هر بندی از این فصل، لااقل یک دو پاراگراف و به صورت جمله بنویسید و از پوروپوزال کپی نکنید

*- فهرست منابع و پانویسها نیاز به کار زیادتری دارند. چون درصد خطاپذیری در این دو بخش بسیار بالاست. پس:

1- منابع را بر اساس کتابها و مقالات به دو دسته کلی تقسیم کنید و با فونت مشخصی تایپ کنید

2- فهرست سازی همه مراجع بر اساس روش APA باشد و مشخصات همه منابع یکسان و کامل نوشته شوند

3- پانویسها اگر به صورت داخل متنی باشند، تایپ راحتتر خواهد بود و منطبق بر شیوه نامه دانشگاهی خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۳۵
تاریخنگار


بسیاری تصور می‌کنند که عزادری و سوگواری رایج در ایران امروز که با دیگر نقاط دنیا متفاوت می‌باشد وام‌دار ایرانیان است و از ایرانیان باستان به میراث مانده است. برای مثال بسیاری به مراسم عزاداری سووشون اشاره‌ می‌کنند و نام دیگر آن را سیاوشان می‌دانند و آن را به ایران باستان نسبت می‌دهند در حالی که بر اساس شواهد ارائه شده در استدلالات و منطق‌های به کار رفته نمی‌توان این چنین مراسم عزاداری را به ایران باستان نسبت داد. با توجه به شواهد تاریخی، دینی و ملی ایرانیان و همچنین یافته‌های باستان‌شناسی تا به امروز چنین دیدگاهی از بنیان نادرست می‌باشد چراکه ایرانیان با توجه به آنچه که در ادامه خواهد آمد سوگواری و عزاداری را کاری ناپسند می‌دانسته‌اند. با مطالعه تاریخ ایران باستان به وفور با جشن‌هایی ملی و دینی برخورد می‌کنیم که جان‌مایه‌ی آنها شادی و سرور و شکرگزاری می‌باشد. اما با مروری دیگر بر تاریخ و فرهنگ ایران باستان نه تنها نشانه‌ای از سوگواری و عزاداری و مراسم شیون و مویه مشاهده نمی‌کنیم، بلکه سوگواری و عزاداری و شیون و مویه را عملی ناپسند می‌دانستند. در کتاب گاه‌شماری و جشن‌های ایران باستان اثر هاشم رضی دلایل متعددی برای این مساله آورده شده است برای نمونه : شادی، جشن، سازندگی، روشنایی، کار و کوشش، بالندگی و نمو، شهر و شیرینی، گیاهان خوب و خوشخوار و زندگی ساز، جانوران سودرسان، ماه و خورشید و ستارگان، و هر چیز و عمل و کردار و پدیده‌ای که به پیشبرد زندگی و سازندگی و دوام و بقای آن یاری می‌کند، از اعمال و خواست و تحت حمایت سپنتامینو قرار دارد. سوگ و غم، سوگواری و مویه، تباهی، تاریکی، تنبلی و کاهلی، رکود و جمود، تلخی و هر چیز و عمل و کردار و پدیده‌ای که زندگی را از سازندگی به تباهی و انهدام یاری می‌کند، از اعمال نیرنگ‌های انگره‌مینو است. با نگاهی به اوستا و دیگر اسناد موجود چه در ادبیات زرتشتی مزدایی چه در نامه‌های فارسی میانه سوگ و شیون و مویه نکوهش شده و اعمال و کردار اهریمنی شناسانیده گشته است. همواره دین‌داران و راستی‌گرایان را از گرایش و انجام آن بر حذر داشته‌اند و به عکس شادی و شادخواری از نیات و کردار سپنتا مینویی معرفی شده و مردمان به آن تشویق و برانگیخته شده‌اند، چون آن یکی زندگی و پیشرفت و تلاش و نمو و بالندگی را متوقف می‌کند و این یکی آن را می‌گستراند. به موجب اوستا و آئین مزدیسنا، روان جاودانی است و پس از مرگ و تباهی تن، به سوی مینو و عرش برین رهسپار شده و در بارگاه ایزدی همواره خوش و خرم خواهد بود. بنابراین اعتقاد به شیون و سوگ و مویه، در پس مردگان اصولاً کفر و ناسپاسی خواهد بود، چون آرزوی هر کس چه برای خود و چه جهت دیگران همین عاقبت و فرجام خوش است. به همین شوند علت گریه و زاری و خود‌آزاری در آئین مزدایی سخت نکوهیده شده است. از این روست که دین مزدایی، ستایش طبیعت و نیکی است. ستایش عناصر طبیعی و زندگی‌ساز که بر اثر خواست اهورامزدا برای تنعم و برکت و شادی و بهی آدمی به وجود آمده است. بر شالوده‌ی چنین دینی که مرز طبیعت و الوهیت در آن محو است، آدمیان برای هر پدیده و آفریده و عنصر نیکی در طبیعت، جشن برپا می‌کنند، آن را مقدس و محترم می شمارند و بهره‌بری نیک از آن به عمل می‌آورند و با تمام این کردار و اعمال، در واقع ستایش از خداوند می‌کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۵۴
تاریخنگار

1- دو راهب و یک دختر زیبا

دو راهب در مسیر زیارت خود ، به قسمت کم عمق رودخانه ای رسیدند. لب رودخانه ، دختر زیبائی را دیدند که لباس گرانقیمتی به تن داشت. از آن جا که ساحل رودخانه مرتفع بود و آن دختر خانم هم نمی خواست هنگام عبور لباسش آسیب ببیند ، منتظر ایستاده بود . یکی از راهب ها بدون مقدمه رفت و خانم را سوارکولش کرد. سپس او را از عرض رودخانه عبور داد و طرف دیگر روی  ساحل پائین گذاشت .

راهبها به راهشان ادامه دادند.اما راهب دومی یک ساعت می شد که هی شکایت می کرد :

- مطمئنا این کار درستی نبود ، تو با یه خانم تماس داشتی ، نمی دونی که در حال عبادت هستیم ؟ کارت درست بر عکس دستور الهی بود ؟

و ادامه داد :

- چطور بخودت این اجازه رو دادی که بر خلاف قوانین دین مبین رفتار کنی ؟

راهبی که خانم رو به این طرف رودخونه آورده بود ،  دیگر تحملش طاق شد و جواب داد:

- من اون خانوم رو یه ساعت می شه زمین گذاشتم ؛ اما تو چرا هنوز داری اون رو تو ذهنت حمل می کنی ؟!

نتیجه : بهتره ذهن ها را هر چند وقت یک بار از گرد و خاک سنت و تعصب پاک کنیم .

******************************************************


2- چشم درد و راهب

در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی می کرد که از درد چشم ، خواب به چشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را مصرف کرده بود؛ اما نتیجه چندانی نگرفته بود. پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان ، به یک راهب مقدس مراجعه کرد و راهب نیز پس از معاینه وی به او پیشنهاد داد تا مدتی به هیچ رنگی جز رنگ سبز نگاه نکند. میلیونر پس از بازگشت از نزد راهب ، به تمام مستخدمین خود دستور داد با خرید سطل رنگ سبز تمام خانه را با سبز رنگ آمیزی کنند. حتی تمام اسباب و اثاثیه خانه را با همین رنگ عوض کرد. پس از مدتی ، چشم دردش تسکین یافت. لذا برای تشکر ، راهب را به منزلش دعوت کرد. اما راهب لباس نارنجی رنگ به تن داشت و در نتیجه، به دستور مرد پولدار، لباسش را عوض کرد و خرقه ای به رنگ سبز به تن نمود. سپس راهب از مرد پرسید:

- آیا چشم دردتان برطرف شده است ؟ مرد ثروتمند تشکر کرده و گفت:

- بله . اما این گرانترین مداوایی بود که تاکنون داشتم .

مرد راهب با تعجب به بیمارش نگاهی انداخت و گفت:

- بالعکس این ارزانترین نسخه ای بوده که تاکنون تجویز کرده ام. برای مداوای چشم دردتان، تنها کافی بود عینکی با شیشه سبز خریداری کنید و هیچ نیازی به این همه مخارج نبود.!

نتیجه: وقتی نمی توانی تمام دنیا را تغییر دهی ، با تغییر چشم اندازت، قادر خواهی بود  دنیا را به کام خود درآوری. آسان بیندیش راحت زندگی کن 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۵۵
تاریخنگار