تاریخنگار

پایگاه داده های تاریخی و کتابشناسی

تاریخنگار

پایگاه داده های تاریخی و کتابشناسی

تاریخنگار

آرمان وبگاه تاریخنگار ، پیشکش داده های سودبخش در زمینه تاریخ و فرهنگ است و تلاش دارد تا راهنمای کوچکی برای دانش پژوهان پرسشگر و کوشا باشد. ایدون چنین باد.
نشانی پست الکترونیکی تاریخنگار در قسمت «تماس با من» درج است

طبقه بندی موضوعی

واژة روشنفکر ، برگردان فارسی کلمه انگلیسی intellectual است. کلمه ای که خود ریشه در واژه لاتینی intellegere دارد و به طور تحت الفظی به معنای « خواندن میانه» است، یعنی توانائی خواندن میان امور واقع و ادراکات زندگی روزانه. همچنین، این کلمه به معنای شناختن و نیز به منزله شناخت فراگیری است که به مدد عقل نقاد از واقعیات فراتر می رود و کار خود را با پرسشگری آغاز می کند.

اما چه مفهومی در پس واژة ترکیبی روشنفکر نهفته که این چنین مصطلح شده و ترکیباتی چون روشنفکر دینی و روشنفکر بومی و غیره را به دنبال خود آورده است؟ حقیقت آن است که وجه بارز اندیشمندانی که در جنبش روشنگری  مشارکت داشتند، آن بود که این اندیشه وران، در پرتوی علوم جدید، قضایای فلسفی و اجتماعی و سیاسی و.. را روشنتر از گذشتگان می دیدند یا دست کم چنین گمان می کردند که نسبت به دیگر اقشار اجتماعی از آگاهی بیشتری برخوردارند و تعهدی در قبال جامعه خواب رفته دارند. این چنین اندیشه ورزانی را در فرهنگ مدرن ، Enlightened یعنی روشن شده توصیف کرده اند. اما این کلمه را نمی توان به روشنگر تعبیرکرد. چنان که در زبان فرانسه هم، این روشن شدگان را Lumieres می نامند که در برداشت اول، به معنا و مفهوم نور یا چراغ است، ولی معنای دیگر آن، شخص هوشمند یا داناست و منظور از روشنی هم چیزی جز روشنی اندیشه نیست.

نخستین روشن فکران ایرانی در انتقال دریافت های تازه خود از فرهنگ اروپایی به زبان فارسی، به تمایز میان روشن اندیشی و روشنگری توجه داشته اند. به همین جهت Lumiere فرانسوی و Enlightened انگلیسی را منور الفکر ترجمه می کردند. خاصه که منورالفکرهای ایرانی ،که نخستین افرادشان در دهة پیش از انقلاب مشروطه در افق این سرزمین  ظاهر شدند ، مانند همکاران اروپائی خود گمان می کردند که در برابر نوعی طرز تفکر تاریک و منسوخ و نوعی نظام حکومتی منحط و ستمگر سر به شورش بر داشته اند و لذا تنویر افکار یا روشنگری را وظیفه خود می دانستند. پس، کلمة جاری روشنفکر، در واقع صورت فارسی شده منور الفکر صدر مشروطه است که در پی تغییر ذائقه فارسی زبانان و ترجیح واژه های فارسی به جای عربی ساخته و منشأ و مبدأ آن به مرور زمان فراموش شده و هر کسی کوشیده است خود را روشنفکر معرفی کند.

جلال آل احمد بر این باور است که روشنفکر تعبیری است که نمی دانم کی و کجا و چه کسی آن را به جای intellectual گذاشته و این البته که ما به ازایی غلط، ولی مصطلح شده است. پس بگوئیم یک غلط مشهور کلمة intellectual در زبان های فرنگی از اصل intellectualis لاتین آمده که نوعی اسم مفعول است به معنای ترکیبی صفت مانند intelligere  مصدری است لاتینی که به معنی فهمیدن، درک کردن، یا هوشمندی، ناچار به جای intelligere که مصدری فارسی هوشمند یا فهمیده را می گذاشتیم. با توجه به مفهوم اجتماعی کلمه هدایت خاصی که در آن است، از رهبری و پیشوائی، بایست برگزیده یا فرزانه یا پیشاهنگ را به جای می گذاشتیم.

تلقی دیگر از مفهوم روشنفکر، مربوط به طرز تلقی روسی از مفهوم روشنفکری است. این تلقی، روشنفکر را به عنوان پیشتاز فکری و سیاسی جامعه می شناسد و به عبارت دیگر، برای آن نوعی رسالت و کارکرد هدایتگر قائل است. تعبیری که اساساً دربردارنده یک نگرش مارکیستی ـ روسی به مقوله روشنفکری می باشد . زیرا در روسیه ی سالهای بیداری یعنی میانه سده 19 میلادی، روشنفکر به اعضای محافلی گفته می شد که تعلق اصلی ایشان به حرفه تخصصی یا طبقه خود نبود. بلکه در آرمان ها و انگاره های معنی چون اعتقاد به انقلاب و مارکسیسم، همگونی و اشتراک داشتند. انقلاب بلشویکی 1917 ، پیامد مستقیم این فضای فکری بود و با گسترش جنبش های مارکیستی، این مفهوم از روشنفکری در اروپای غربی و سایر نقاط جهان رواج یافت و در ایران نیز از دوران مشروطه، باب شد. تلقی خاصی که هنوز هم در ایران پا برجاست.  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۴۱
تاریخنگار

به بهانه سالگرد کودتای سوم اسفند 1299 ، اولین حرکت موفق نظامیان ایران در تبدیل حاکمیت سیاسی و با هدایت عناصر متنفذ داخلی و خارجی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۵۹
تاریخنگار

بر اساس افسانه های رومی ، هنگامی که یکی از امپراتوران روم، شهری را محاصره کرده بود ، به علت طولانی شدن مدت محاصره در خشم آمد و تصمیم گرفت تا بعد از پیروزی، همه شهر را مورد غارت قرار دهد. زنان آن شهر که از قصد امپراتور مطلع شدند، فرستاده ای نزد وی فرستادند و درخواست کردند که امپراتور به زنان متاهل امان دهد و اجازه دهد تا ایشان ، هر کدام فقط یک چیز را با خود حمل کرده و از شهر خارج شوند . سپس قوای روم شهر را مورد یغما و چپاول قرار دهد.

امپراتور خواسته زنان را پذیرفت و به سربازانش گفت : راه بگشائید تا زنان متاهل شهر با مختصر وسائل خویش از آن خارج شوند و سپس به شهر یورش آورده و مردان را بکشید  و اموالشان را غارت کنید . اما زمانی که زنها از شهر خارج شدند ، سربازان رومی با کمال تعجب دیدند که هر زنی شوهر  خویش را بر پشت خود گذاشته و در حال خروج از شهر است!

این منظره چنان محاصره کنندگان را چنان تحت تاثیر قرار داد که از هرگونه تعرض به این زوج های فداکار خودداری کردند و امپراتور نیز دستور داد تا آتش بس اعلام کنند و به محصورین امان داد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۵۱
تاریخنگار

اکنون از بامداد روزی از روزهای سرد بهمن ماه 1374 که وارد شهرستانی با نام شهر رود شدم، مدت بیست سال می گذرد. یادم نمی رود که زمستان آن سال ، هوا بسیار سرد بود و محیط شهر برایم ناآشنا. جزئیات آن روز در خاطرم نیست، اما از آن روزهای خاطره انگیز ، لحظاتی خاص پیش چشمانم می آیند. از جمله : دیدار از ساختمان اولیه دانشگاه در خیابانی با نام حکیم توس ، بارش سنگین برف و فرو رفتن زانوانم در برفی با ضخامت 25 سانت، ملاقات با مسئولین دانشگاه و انتظار برای رسیدگی به درخواستم برای همکاری، آشنائی با گروه آموزشی و معرفی به استادان ، درگیری لفظی با رانندگان تاکسی بر سر کرایه ای که به اضعاف از من می خواستند، آشنا شدن با جوانی خنده رو و خونگرم از اهالی شهر رود که شبی را مهمان او بودم، گردشی در اوقات فراغت در پارک شهر و لذت خوردن کلوچه های محلی، هراس از حمله شغالها در دیرهنگام شبها که قطار به موقع نمی رسید،  تلاش برای جلب نظر برخی از شهرستانی هایئ که در نخستین دیدار کنجکاو و نگران ملیتم بودند و خلاصه دهها بُرش کوتاه و ماندگار از آن روزهای به یاد ماندنی. همچون گردشگری که در صدد کشف سرزمینی ناشناخته است و از نخستین برخوردها و مشاهدات جهان پیرامونی خود، درس و تجربه می گیرد ، تلاش می کردم تا از هر کلامی ، درسی بیاموزم و از هر مواجهه ای ، عبرتی بگیرم. خوش بینی و بدبینی را کنار گذاشتم و نه با دیده نفرت و نا با نظر تحسین ، به نویافته های این سفر و آن اقلیم و ساکنان آن توجه نمودم. تلاش کردم شهر رود را ، نه از خلال تعاریف دیگران، که آن را شهری سرد و خوش آب و هوا با مردمانی دیرآشنا توصیفش کرده بودند، بلکه از نگاه یک سیاح مقیم و مهاجری تازه وارد به نظاره بنشینم و در باره اش داوری کنم .

و چه زود گذشت! باورم نمی شود که بدین سان ، بخش مهمی از عمرم را در شهر رود بلندجایگاه و کمتر شناخته شده، صرف کار و زندگی کرده باشم. در طی این سالها نظرم در باره این شهر چندان عوض نشد و سعادت چنان یاوری ام کرد که شاهد اتفاق ناگواری در این خطه نبودم. گرچه برای کار به این شهر می آمدم، اما ماندن در اینجا را ناگوار و کسل اور نمی دیدم. هر چند با دیگران معاشرتی چندان گرم نداشتم، اما مجال پیدا کردم در بزنگاه های فرصت به گوش و کنار این قاره کوچک  سفر کنم و جاذبه های گردشگری شهر رود را از نزدیک ببینم.

هر چند مدتها است وسوسه می شوم تا خاطرات و دیدگاه های خود را در باره شهر دوم سکونتم و یا در باب محیط کاری در این شهر بنگارم و به خوانندگان عرضه نمایم، اما به گمانم هنوز برای این کار جسورانه ، زمان مساعد و مناسب فرا نرسیده است. لذا درنگ می کنم و منتظر فرصتی نیکو و بجا می شوم.              

 پس زمان بگذار تا وقت دگر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۴۱
تاریخنگار

بدون شرح : 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۰۶
تاریخنگار

به آگاهی دانشجویان گرامی شاغل ! در ترم دوم رشته  دیرین شناسی ، در واحد شهر رود می رساند : 


جزوه  درس قرائت متون تاریخی به زبان خارجی آماده دریافت است


دریافتش کنید لطفاً     :


                        http://uplod.ir/09wevaue6ebv/zaban942.pdf.htm


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۲۷
تاریخنگار

** دست نوشته ای از یک دوست دردآشنا و خوش قریحه که خواست روی دیوار مهربانی وبلاگم چیزی به یادگار بنویسد: 


آخرین روز امتحانات دانشگاهی، بهانه ای شد برای قلم زدن بر روی کاغذ و تحریر دلنوشته ها. ابتدا اندکی نگاشتم و سپس غول گرفتاری سراغم آمد و به واسطه ی مشغله های کاری فرصت تکمیل کردن به من داده  نشد. تا در خلوت شب، وقتی یافتم و متن را تا ایستگاه آخر رساندم. خواستم در معرض تماشای دوستان هم رشته ای ام، در پایگاه تلگرام قرار دهم، اما نخست بر آن شدم تا به آموزگاری ، که او را محرم اسرار می شمارم ، نشان دهم و سپس نوشته ام را به آموزندگان معرفت و ادب پیشکش نمایم. استاد به من اجازت داد تا متن را بدون کم و کاستی در معرض تماشای خوانندگان دنیای مجازی قرار دهم و اینک این دلنوشته ، تنها با امید به این که :

حس احترام دانشجو نسبت به استاد بیدار شود و دانشجویان نیز بدانند که هنوز به این احساس می توان احترام گذاشت که

پادشاهی پسر به مکتب داد       لوح سیمینش برکنار نهاد

بر سر لوح او نبشته به زر        جور استاد   به  ز مهر   پدر

هر چند شیخ اجل ، از «جور» سخن می راند ؛ اما من از  «مهر» سخن می رانم و می گویم 

مهر استاد به ز مهر پدر

و اما این است :

قلمزنی یک دانشجو در آدینه ی ایام تحصیل

امروز آخرین واژه ها و کلمات ، بر اوراق  تاریخ به نقش درآمدند. امروز آخرین عبارت ها  و جملات بر صفحه ی سفید اوراق تاریخ نوازشگر دیدگان پراضطراب شدند و یک بار دیگر، کتاب قطور تاریخ به عادت  همیشگی ورق خورد و ورقی دیگر بر اوراق این کتاب افزوده شد و آبستن حادثه ای  نورسیده ، با انتظاری به رنگ  امروز ، چشم به راه  جاده ها ی فردا می ماند.

گر چه چون  موج  مرا شوق ز خود رستن بود    موج موج   دل  من  تشنه ی پیوستن    بود

یک دم  آرام   ندیدم  دل  خود  را همه   عمر    بس که هر لحظه  به صد حادثه آبستن   بود

     امروز سی ام دی ماه 1394 آخرین واژه ها،کلمات،عبارات و جملات  تاریخ را ، رخ در رخ و چشم در چشم به هماورد طلبی گذراندیم تا شاید مفهوم «اندیشه و خوب  اندیشیدن» را بیابیم و برحوادث تاریخی به اندک مایه انگشت اشارت تلنگری بزنیم و اثبات کنیم که ما  این  بازیگران صفحات تاریخ « طرحی نو در انداخته ایم » و بر این اوراق نقشی تازه را به نقش درآورده ایم و در پس پشت  این ورق های به ظاهر تاریخی ،  ثانیه ها و دقیقه ها و ساعت ها را به انتظار نشستیم و خیره به انگشتان هنرمند و نقش آفرین صحنه گردانان صحنه ی تاریخ، تا کدامین  نقش را  بر این اوراق پر نقص مان رقم می زنند و روشنایی بخش چشمان نگران و پراضطرابمان می گردند و در پس این انتظار :

تا که قبول افتد و که در نظر آید

    امروز آخرین نگاه ها را بر ورق ورق های  کتاب تاریخ ، متحیرانه به گردش درآوردیم و اندیشیدیم  به آنچه که از گذر زمان، به عبور گذشت. تاریخ گذر زمان است در گذرگاهی پر پیچ و خم که عبرت را  درانتهای راه به مهمانی می خواند .عبرت از آنچه که بر ورق ورق آن نگاشته تا شاید ،چراغ راهی باشد پیش روی آیندگان از آنچه که برسر گذشتگان آمده است.

دنگ..،دنگ..

ساعت گیج زمان در شب عمر

می زند  پی در پی زنگ.

زهر این فکر که این دم گذر است

می شود نقش به دیوار رگ هستی من

لحظه ها می گذرد

آنچه بگذشت ، نمی آید باز

قصه ای هست که هرگز دیگر

نتواند شد آغاز...

     امروز یادآور دیروز است . یادآور دیروزی که به امروز نیاندیشیدیم  و امروز با  عبور زمان  در اندیشه ی دیروز و آنجه که گذشت می اندیشیم. اندیشه ی امروز ما گذر خاطر ات  نشسته در ذهن خاک گرفته ی دیروزمان  است که چگونه و چطور پا به  میدان و عرصه ی تاریخ گذاشتیم.پا به عرصه و میدان دیروز تاریخ در دانشگاه واحد « شهر رود» و حاصل آن خاطراتی با شیرینی های شکرقندش و شاید و شاید  اندک ذره ای تلخی که آن هم نه از عرصه و فضای آن ،بلکه شاید از ابهام پیچ و خم جاده ی تاریخ که کمی سرگشتگی و حیرانی در پس پیچ هایش پنهان بود و ما  نابلد راه:

در گذرگاه زمان   /   خیمه شب بازی دهر

با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد

عشق ها می میرند  /    رنگ ها رنگ دگر می گیرند

 و فقط خاطره هاست   /   که چه شیرین و چه تلخ....

دست ناخورده به جا می مانند...

دیروز درپس خاطرات گرد و غبار گرفته ی  ذهنمان ،تاریخ برایمان مبهم و نامفهوم بود.نمی دانستیم که در جاده  ها و گردنه های  پرپیج و خم آن چه حوادث و چه رخدادهایی ما را به مهمانی خود فرامی خواند . جاده ی پراضطراب  تاریخ را به غبار راه طی نمودیم  و پیچ ها و گردنه های  جاده  را یک به یک  از پی هم پشت سر گذاشتیم؛گردنه های : شناخت و روش های تحقیق درتاریخ ، نقد و بررسی اسناد و متون تاریخی ، تاریخ عثمانی و خاورمیانه  ، نهضت فلسطین، قرائت متون تاریخی به زبان عربی ، سیره ی علوی و نبوی،تاریخ تمدن و فرهنگ اسلامی ،تاریخ تشیع، تاریخ اسلام تا پایان عباسیانی، جامعه شناسی تاریخی ، ملل ونحل  و ناگهان خود را در آخرین گردنه های پر پیچ و خم فلسفه ی تاریخ، سیراندیشه ها، اسلام در آسیای مرکزی ، جغرافیای کشورهای اسلامی و بررسی جنبش های مردمی یک صد سال اخیر ایران دیدیم و بلدراه  این جاده ی تاریخ تنها و تنها  صحنه گردانانی بودند که ترنم زمزمه ی لب هایشان چنین  نوازشگر گوش سر و  گوش جان مان   بود که :

بشکفد بار دگر لاله رنگین مراد  /   غنچه سرخ فرو بسته دل باز شود

من نگویم که بهاری که گذشت آید باز   /   روزگاری که به سر آمده آغاز شود

روزگار دگری هست و بهاران دگر   /    شاد بودن هنر است ، شاد کردن هنری والاتر

لیک هرگز نپسندیم به خویش    /   که چو یک شکلک بی جان شب و روز

بی خبر از همه خندان باشیم    /   بی غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد

کاشکی آینه ای بود درون بین که در آن خویش را می دیدیم

آنچه پنهان بود از آینه ها می دیدیم    /   می شدیم آگه از آن نیروی پاکیزه نهاد

که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن

پیک پیروزی و امید شدن

شاد بودن هنر است گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست

هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود

صحنه پیوسته به جاست.

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.

  و  امروز آخرین  قدم هایمان را  بر جاپای  بلد راه  جاده ی تاریخ می گذاریم  و در این  مسیر نه چندان طولانی ، نه یک بلد راه  همراهی مان نمود بلکه  این راه را به یُمن  قدم راه آشنایانی پیمودیم که  از جنس دوستی  و محبت  ، به رنگ عشق  و عطوفت  ، همان  رفیقان  گرمابه  و گلستان بودند .  راه آشنایان جاده ی تاریخ ؛ اساتیدی بودند چون :

1- آقای دکتر س که با تمام جدیت اش ،چنان استادانه  با ابزار طنز این هنر ادیبان ،کلام را به بازی می گیرد که درس  فلسفه ی تاریخ با همه ی پیچیدگی هایش ، پیچش زلف یار را  به خاطر می آورد و به دل می نشیند. .استادی که آشنا با قلم و بیان است و  به اندیشه های نوگرایانه ی دانشجویان احترام می گذارد و آنها را به عرصه ی وجود و ظهور دعوت می نماید .

2- آقای دکتر ح ، استادی که لبخند ملیح و دلنشینش به دل می نشیند و در کلاس های درس چنان عرصه ی سخن را  به روی دانشجویش باز می گذارد که اگر لحظه ای  جلودار این عرصه گشایی نباشد بی شک عنان اختیار از کف دانشجوی قلم بدست کتاب به بغل به در خواهد رفت.

3- آقای دکتر ش، استادی که با چهره ای مهربان و تبسم های شیرین ، صبوری را مهمان حوصله ها می نماید و با متانت  تمام  چنان گوش به کلام دانشجوی خود سپرده  که حاضر است سراپا گوش باشد ولی مبادا دل دانشجویش را بشکند و سخن و کلامش را ببرد و قطع نماید.

4- خانم دکتر ا.، استاد محجوبی که در پشت همه ی به ظاهر  سختگیری ها ، تعهد و اعتقاد درونی اش  او را وامی دارد  تا دانشجویش  را با  کوله باری از دانش و آگاهی به سرمنزل مقصود  رهسپار  و او را در مسیر کسب علم  هدایت  نماید. استادی که همچون نام آوران فوق ، برای  اندیشه، نوآوری  ، بیان و فعالیت دانشجو احترامی  ویژه و خاص قائل است.

5-و جناب آقای دکتر ا.  استاد و مدیر گروهی که عشق به ائمه ی اطهار چنان وجودش را سرشار و لبریز نموده که در کلاس درس هنگام خواندن متن خطبه های حضرت زینب در دربار ابن زیاد و مقتل نامه های سرور و سالار شهیدان ، چنان تحت تاثیر احساساتش قرار می گیرد که آن  جاری اشک هاست که مهمان گونه های او  می شود و استادی که همیشه تمام  هم و غمش در پی گشودن گرهی از گره  مشکلات دانشجوی رشته ی تاریخ است  و در پشت به ظاهر اخم هایش همیشه لبخندی پنهان است که باید آن را  کشف نمود تا از آن لبخند لذت برد.

   آری ، امروز آخرین واژه ها بر اوراق کتاب تاریخ نگاشته می شود و با این آخرین نگارش، فصلی از کتاب تاریخ زندگی  خاتمه می یابد اما این پایان به معنای پایان تاریخ نیست. تاریخ همچنان ورق می خورد و ورق می خورد و سهم ما در این کهنه اوراق ، گذر ثانیه ها و عبور دقایق و ساعت ها است و از این گذر زمان لحظاتی است که خاطرات شیرین و تلخ را به یادگار می گذارد و چه احساس خوبی است که از این هجوم خاطرات ، سهم ما شیرینی آن باشد.

از صدای گذر آب چنان فهمیدم

تندتر از آب روان عمر گران می گذرد

زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست

آرزویم این است

آنقدر سیر بخندی که ندانی غم چیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۱۳
تاریخنگار

به آگاهی دوستان دانشجو می رساند :

به دلیل رسیدن به موعد ثبت نمرات امتحانی، بهتر آن است که تحقیقات خود را هر چه سریعتر به پست الکترونیکی ذیل :


Genos1967@Gmail.com


 ارسال کنند . به ویژه آنها که در کلاس کنفرانس دادند؛ اما به صورت نوشتاری تحویل ندادند.


ضمناً برای تسکین قلوب دردمندان و آسایش خیال رنجوران ، نمرات برخی از امتحانات به صورت افزایش نموداری ثبت خواهد شد


بدین شکل که قانوناً، به طور یکسان و به همه ی دانشجویان ، 1 تا 2 نمره اضافه خواهد شد. 

معیار افزایش ، بالاترین نمره اکتسابی است که به نسبت فاصله با نمره 20 ، شاخص بوده و به کل ممتحنین داده می شود. 

نمرات از 4 بهمن ثبت اولیه می شود و در صورت عدم اعتراض ، ثبت نهایئ خواهد شد. 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۱۲
تاریخنگار


هر چند پیشتر در این وبلاگ ، دلائل مدلل خود  در باره توقف وبلاگ نویسی را نوشته بودم ،

       اما باز دوستی از من پرسید: چرا  نایابی ؟ جوهر قلمت خشک شده؟ ذوقت نمی بیند؟

برایش گفتم که بنا به ضرورت حرفه و بایستگی های شغلی، هر ماه چندین بار در قطار با افراد بسیاری همسفرم و عادات مردمان را نظاره گر. بر همین اساس، خصوصیات رفتاری مردمان این عصر و زمانه را در شرائط گوناگون، رصد می کنم. یک نکته جالب آن که در طی مدت زمان مسافرت، که حدود 7 ساعت به طول می کشد، افرادی که در کوپه در کنار من بر روی صندلی های خود نشسته اند، بیش از آن که با یکدیگر هم کلام شوند، در دنیای خیالی خود غوطه ورند. اینها که غالباً جوان و حتی تحصیلکرده هستند، با گذاشتن یک هدفون در گوش، چشمان خود را بسته و از دیگران فاصله می گیرند. هیچکس از این همسفران در طی این چند ساعت حرفی نمی زند، چون دارد به آهنگی گوش می دهد یا به صفحه تلفن همراهش خیره شده است. در حالی که در کنار من نشسته است، از من فرسنگها دور است.

جالب آن که مهماندار قطار که برای هر کوپه، روزنامه ای جهت مطالعه می اورد، دیگر احساس می کند که نیازی بدان نیست و  روزنامه ها را توزیع نمی کند! چون قرار نیست نسل جوان و تحصیلکرده روزنامه بخواند!! اصلاً نیازی نیست در بحثی شرکت کند و یا حتی به چهره همسفرانش نگاه کند!! از عجایب این روزگار است که دو نفر در یک کوپه مقابل هم نشسته اند و یا فقط چند سانتی متر با نفر بغل دستی فاصله دارند ، اما همدیگر را نمی بینند و به شادی یا ناراحتی او کاری ندارند. اگر در صورتش دردی باشد، آنها نمی بیند و اگر خواهشی داشته باشد، نمی شنوند! چون آواز خوانندگان گوششان را پر کرده، صفحه جادوئی تلفن همراه چشمانشان را بسته و بی حوصلگی و بی تفاوتی ذهنشان را اشباع کرده است.

وقتی این تجربیات را به دوستم گفتم، قانع شد و دیگر هیچ سخن نگفت. شما چطور؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۱۶
تاریخنگار

گرچه قرار نبود این وبلاگ به نمایشگاه عرضه فعالیتهای شغلی تبدیل شود ، اما به خاطر ممانعت از تکدر دوستان جدیدالاورود

نمرات درخشان ولی اولیه ی دانشجویان ترم اولی را هم به نمایش می گذارم. با این تذکر که :

لطفا تحقیقات کلاسی و نوشتاری خود را در اسرع وقت برای من ایمیل کنند و گرنه ممکن است فجایعی رخ دهد.

                                       روش تحقیق

940007903

13.25

940207844

11

940020100

13.75

940298682

7.5

940126336

13.5

940091367

14

940122241

11

940306733

غ

940280340

15.25

940075194

13.75

940023367

17

940448597

13.75

940282151

14.5

940298995

14

 

والبته ، ممکن است دانشجویان یک مقطع بالاتر هم ، که نگران نمرات خود هستند، خواهان اعلام نمرات اولیه باشند، اما :

آن گرامیان را نگران نمی کنم  و فقط می خواهم که تحقیقات خود را به نحو بهتری تدوین کنند و تا مهلت مقرر ارائه دهند

شاید که آن تحقیقات به داد این نمرات برسد !!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۱۳
تاریخنگار