تاریخنگار

پایگاه داده های تاریخی و کتابشناسی

تاریخنگار

پایگاه داده های تاریخی و کتابشناسی

تاریخنگار

آرمان وبگاه تاریخنگار ، پیشکش داده های سودبخش در زمینه تاریخ و فرهنگ است و تلاش دارد تا راهنمای کوچکی برای دانش پژوهان پرسشگر و کوشا باشد. ایدون چنین باد.
نشانی پست الکترونیکی تاریخنگار در قسمت «تماس با من» درج است

طبقه بندی موضوعی


در یکی از الواح منظومۀ بلندبالای «گیلگامیش» که بازمانده از دوران کهن سومِری است و در دوران آشوری بازنویسی شده ، آمده است : مردمِ جهان سرکش شدند و سر از اجرای فرمان ایزدان و نمایندگان آنها برتافتند و ارادۀ خودشان را فراتر از ارادۀ ایزدان و فرمان رهبرانِ مبعوثِ ایزدان قرار دادند؛ در نتیجه خشم ایزدان برانگیخته شد، و ایزدان تصمیم گرفتند که نسل این بشرِ نافرمان را از روی زمین براندازند. آنها برای همین منظور توفان سهمگینی همراه با آبهای انبوهی از آسمان فرستادند و مردم و آبادیها را نابود کردند؛ و اگر نه رحم و شفقت یکی از این ایزدان بود که نمی خواست در برنامۀ نابودگری بشریت شرکت داشته باشد، مردمِ جهان به کلی فنا شده بودند. این ایزدِ عاقبت اندیش و مهربان، به دور از چشمِ مجمعِ ایزدان، ارواح بخشی از انسانهای نیکوکار را در کشتی نهاد تا از نابودی برهند و پس از توفانِ سیل بارِ ویرانگر ، زندگی را از سر گیرند و جهان را آبادان سازند؛ و چنین بود که نسل بشر بر روی زمین ماند.

** همین داستان است که بعدها انبیای اسرائیلی در کتابشان بازنویسی کردند و سپس به قران وارد شد و ماجرای نوح نبی را رقم زد. اما این همه ماجرا نیست:

این نکته که نخستین تلاشهای بشری برای طرح مساله عذاب الهی و لزوم اطاعت از خدایان در تمدن سومری ، مقارن با ابداع خط و کتابت بوده است . نشان می دهد که خط و ادبیات، که حاصل تدریجی اختراع خط است، با برخورداری از اصل تکوین باورهای دینی و تقدس شماری عناصر ماوراطبیعه ، باعث گردید تا روایات مذهبی به عنوان نخستین صورتهای تاریخ نگاری ایجاد شده و با خط تثبیت شوند. از همین رو بوده است که خط در مراحل اولیه اش یک ودیعۀ آسمانی پنداشته شد که خدایان از آسمان ها به نمایندگان خاص خویش داده بودند تا احکام و عبادات را به وسیله آن بر الواح گلی و سنگی بنگارند. حتی پنداشته شد که الواحِ مکتوب و آمادۀ حاوی احکام ، از آسمان آورده می شوند. فلذا ، کاهنان به مردم القا کردند که خط از آسمان فرود آمده است و خدایان احکام خویش را بر لوحه هائی می نگارند و به نمایندگانشان در روی زمین می سپارند تا مردم از آنها تبعیت کنند . از همه مهمتر،  خدایانْ خواندنِ رموزی که بر این الواح حک کرده اند را به کاهنان یاد می دهند. لذا   امتیاز چشمگیر کاهنان که  بر تقدس آنان می افزود، از همین جا پدید آمد. یعنی حق انحصاری تفسیر شرایع.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۲۲
تاریخنگار

تاریخ ، همان طور که شاهد ایثار و مهربانی و حسن خلق ابنای بشر بوده، گواه رفتارهای ناپسند و مذموم ایشان نیز بوده است. و طبعاً در این میان، عشق به جنس موافق، یکی از خصائص اخلاقی آدمیان بوده که از غریزه حیوانی او نشات می گرفته است. گرچه که عده ای به نگاهی دیگرگون، آن را تعریف کرده اند و درصدد تبیین تعشقی این چنین به خلوصی عرفانی برآمده اند.

--  از عشق سلطان محمود غزنوی به غلامش ایاز ، که در ادبیات فارسی جلوه ها دارد ، که بگذریم ، در باره سلطان جلال الدین خوارزمشاه چه باید گفت که چون غلامش فالج درگذشت، مردمان تبریز را اجبار کرد که به تابوت غلام احترام بگذارند و تا مدتی از دفن جنازه فالج خودداری می کرد! البته، چنین تعلق خاطری، مسبوق به سوابقی درخشان بود که خلیفگان مسلمان آن را بدعت گذاشته بودند. نظیر: امین عباسی که به خواجه کوثر، غلام سیاهش عشق فراوان داشت و به خاطر بازی با او ، از حمله قوای مخالف به بغداد غفلت کرد و کشته شد.

داشتن غلام و به عبارت صریحتر امردبازی ، گوئی یک سنت در دربار شاهان بود. لذا شاعران به این خصلت شاهانه به کنایه ، اشاره داشتند. چنانکه از این شعر عطار نیشابوری :

مگر سنجر غلامی داشت ساقی             که از خوبی نبودش هیچ باقی

جمالش با ملاحت یار گشته                  ز هر دو شاه برخوردار گشته!

می توان فهمید که غلامان خاصه شاهی ، صرفاً ساقی و قدح به دست نبودند و خدمات دیگری هم ارائه می کرده اند!

حتی امیری دانشمایه چون کیکاووس زیاری توصیه می کرد که:« در تابستان میل به غلامان و در زمستان میل به زنان کن» ! در دوره مغولان، شرم و آزرم بر باد رفت و چنان شد که گیخاتوی ایلخان به خاطر تعشق به پسران، حکومتش را از دست بداد. کمی در تاریخ این طرف تر، علاالدین محمد زعیم فرقه اسماعیلیه نیز ، جان بر سر عشقش به حسن مازندرانی داد و در سال 653 به طرز مشکوکی به قتل رسید و حسن و فرزندان او نیز در آتش سوزانده شدند. و کم نبوده اند حاکمانی که جان یا قلمروی خویش را بر سر این عشق نامیمون از کف داده اند. چون حاجی شاه اتابک یزد و ابواسحاق اینجو والی شیراز ، بایسنقر میرزای تیموری، شاه اسماعیل دوم و چندین نقش آفرین دیگر از اهل سیاست.

برخی منابع خبری، علاقه شگفت انگیز ناصرالدین شاه قاجار به پسرک زشت روی شمیرانی یعنی ملیچک را بر همین مبنا قیاس کرده اند و در اوائل انقلاب نیز کتابی تحت عنوان آیا شاه شوهر داشت؟ نوشته و منتشر شد که می توانست مدعای قرار گرفتن آخرین شاه تاریخ ایران در این فهرست باشد. حال باید دید اسناد پشت پرده چه می گویند.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۲۲
تاریخنگار

در کتاب لطائف آمده است:

1-  روزی رندی از خانه خندان برون شد، یاران بدو رسیدند و سبب پرسیدند. گفت:

 - حال که از خانه به در می امدم، دخترک چهارساله ام راه بر من گرفت. بدو گفتم: عزیز بابا، چه خواهی؟ گفت: گوشواره ای . گفتم ندارم.

پس با برافروختگی رو به مادر خود کرد و گفت:

- آدم قحطی بود که زن این گدا شدی؟

2- شخصی به ابوالعینای عرب گفت: زنی دارم به غایت سلطیه، بدخو و زشت سیما. دو سال است که در بستر بیماری است و عمر می کند!

ابوالعیناء گفت:

- دوست داری که خبر مرگش برایت آورند؟

مرد پاسخ داد : 

- خیر

ابوالعیناء ابروان در هم انداخت و پرسید:

- آخر چرا؟

مرد گفت:

 - به جهت آن که می ترسم از شدت فرح و شعف ، من هم بمیرم!

3- امیری گردن فراز و جاهل دماغی بزرگ و ریشی کوسه داشت. روزی به حکیمی برخورد و از او پرسید:

- نمی دانم که چرا ریش من کوسه و کم مو است؟

مرد حکیم نگایه به امیر انداخت و پاسخ داد:

- به جهت آن که ریش حضرتتان در زیر سایه دماغی به این فراخی که مانع تابش آفتاب است، چگونه تواند که رشد کند؟

امیر مغرور سر فرود آود و خجل شد و بگذشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۲۶
تاریخنگار


روز 27 ربیع الاول سال 362 قمری در نزدیکی شهر حلب در شامات کودکی چشم به دنیا گشود که سه سال بعد برای همیشه چشم بر جهان بست و تا آخر عمر نابینا ماند . این کودک تحت حمایت پدر دانشورش علم و حکمت آموخت و به خاطر حافظه نیرومندش توانست گنجینه ائی از علوم و دانشهای روز را در سینه حفظ نماید . جوان جویا و پویا تا توانست از مجالست و مدرس استادان و کتابخانه ها و انجمنهای علمی و فرهنگی در پهنه جهان اسلام بهره برد و دانشمند و فیلسوفی نامدار گشت.  سرانجام حکیم شهیر ابوالعلاء معری که در تمام عمر مجرد زیست و از خوردن گوشت حیوانات پرهیز می نمود.، در 84 سالگی درگذتش و بر روی سنگ مزارش این عبارت او نقر گردید که : 

این جنایت پدرم بود نسبت به من        ولی من بر احدی ظلم نکردم. ا

ابوالعلاء دارای تالیفات متعددی است همچون : لزوم مالایلزم- سجع الفقیه- افصول الغایات- اسعاف الصدیق- سقط الزند- امالی- مثقال النظم و دهها کتاب و رساله دیگر. رسالة الغفران: نام کتابی است از ابوالعلا معری که گویا او این کتاب را در پاسخ به نامه‌ی دوست خود ابوالحسن علی ابن منصور معروف به ابن قارح نوشته است. ابن قارح از ادیبان به نام حلب بوده و بر بعضی ادیبان و شاعران خرده می‌گرفته و معتقد بوده است که شاعران به سبب بعضی گفتار یا اعمالشان مانند مهمل شمردن فرایض دینی یا شرب خمر یا غزل سرایی به دوزخ می‌روند. رساله الغفران شرح سفری خیالی از زبان ابن قارح به جهان برزخ و دیدار وی از آنجا است. ابوالعلا با نوشتن این رساله سعی در نشان دادن وسعت و رحمت خدا داشته است. ابوالعلا در این رساله بر عقاید بعضی از دانشمندان و ادیبان و فقیهان در مورد شعر و ادب و روایات مذهبی خرده می‌گیرد و خرده گیری‌های او بر خلاف آنچه در لزومیات است، با تحکمی عریان و واضح و زبانی تلخ و مقداری هزل آمیخته است. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۵۵
تاریخنگار

فصل دفاعیه ها شروع شده است . یعنی موسمی که اکثر دانشجویان کارشناسی ارشد و شاید دکتری در حال دفاع از پایان نامه و رساله خود هستند . توصیه هایی دارم که بد نیست بخوانید:

* بارها و باره از همین تریبون ، توصیه کرده ام که فصل اول کارتان یا همان کلیات تحقیق ، تقریبا همان متن دفاعیه ای است که در جلسه و در حضور هیات ژوری قرائت می کنید. پس :  

1-  متن آن را به نحو احسن بنویسید و بازخوانی کنید. نه یک بار که چندین بار و آن هم با کمک دیگران

2- در این فصل نباید عباراتی از کتابها را نوشت. زیرا ارجاع دادن به منابع در این فصل جایز نیست

3- برای هر بندی از این فصل، لااقل یک دو پاراگراف و به صورت جمله بنویسید و از پوروپوزال کپی نکنید

*- فهرست منابع و پانویسها نیاز به کار زیادتری دارند. چون درصد خطاپذیری در این دو بخش بسیار بالاست. پس:

1- منابع را بر اساس کتابها و مقالات به دو دسته کلی تقسیم کنید و با فونت مشخصی تایپ کنید

2- فهرست سازی همه مراجع بر اساس روش APA باشد و مشخصات همه منابع یکسان و کامل نوشته شوند

3- پانویسها اگر به صورت داخل متنی باشند، تایپ راحتتر خواهد بود و منطبق بر شیوه نامه دانشگاهی خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۳۵
تاریخنگار


بسیاری تصور می‌کنند که عزادری و سوگواری رایج در ایران امروز که با دیگر نقاط دنیا متفاوت می‌باشد وام‌دار ایرانیان است و از ایرانیان باستان به میراث مانده است. برای مثال بسیاری به مراسم عزاداری سووشون اشاره‌ می‌کنند و نام دیگر آن را سیاوشان می‌دانند و آن را به ایران باستان نسبت می‌دهند در حالی که بر اساس شواهد ارائه شده در استدلالات و منطق‌های به کار رفته نمی‌توان این چنین مراسم عزاداری را به ایران باستان نسبت داد. با توجه به شواهد تاریخی، دینی و ملی ایرانیان و همچنین یافته‌های باستان‌شناسی تا به امروز چنین دیدگاهی از بنیان نادرست می‌باشد چراکه ایرانیان با توجه به آنچه که در ادامه خواهد آمد سوگواری و عزاداری را کاری ناپسند می‌دانسته‌اند. با مطالعه تاریخ ایران باستان به وفور با جشن‌هایی ملی و دینی برخورد می‌کنیم که جان‌مایه‌ی آنها شادی و سرور و شکرگزاری می‌باشد. اما با مروری دیگر بر تاریخ و فرهنگ ایران باستان نه تنها نشانه‌ای از سوگواری و عزاداری و مراسم شیون و مویه مشاهده نمی‌کنیم، بلکه سوگواری و عزاداری و شیون و مویه را عملی ناپسند می‌دانستند. در کتاب گاه‌شماری و جشن‌های ایران باستان اثر هاشم رضی دلایل متعددی برای این مساله آورده شده است برای نمونه : شادی، جشن، سازندگی، روشنایی، کار و کوشش، بالندگی و نمو، شهر و شیرینی، گیاهان خوب و خوشخوار و زندگی ساز، جانوران سودرسان، ماه و خورشید و ستارگان، و هر چیز و عمل و کردار و پدیده‌ای که به پیشبرد زندگی و سازندگی و دوام و بقای آن یاری می‌کند، از اعمال و خواست و تحت حمایت سپنتامینو قرار دارد. سوگ و غم، سوگواری و مویه، تباهی، تاریکی، تنبلی و کاهلی، رکود و جمود، تلخی و هر چیز و عمل و کردار و پدیده‌ای که زندگی را از سازندگی به تباهی و انهدام یاری می‌کند، از اعمال نیرنگ‌های انگره‌مینو است. با نگاهی به اوستا و دیگر اسناد موجود چه در ادبیات زرتشتی مزدایی چه در نامه‌های فارسی میانه سوگ و شیون و مویه نکوهش شده و اعمال و کردار اهریمنی شناسانیده گشته است. همواره دین‌داران و راستی‌گرایان را از گرایش و انجام آن بر حذر داشته‌اند و به عکس شادی و شادخواری از نیات و کردار سپنتا مینویی معرفی شده و مردمان به آن تشویق و برانگیخته شده‌اند، چون آن یکی زندگی و پیشرفت و تلاش و نمو و بالندگی را متوقف می‌کند و این یکی آن را می‌گستراند. به موجب اوستا و آئین مزدیسنا، روان جاودانی است و پس از مرگ و تباهی تن، به سوی مینو و عرش برین رهسپار شده و در بارگاه ایزدی همواره خوش و خرم خواهد بود. بنابراین اعتقاد به شیون و سوگ و مویه، در پس مردگان اصولاً کفر و ناسپاسی خواهد بود، چون آرزوی هر کس چه برای خود و چه جهت دیگران همین عاقبت و فرجام خوش است. به همین شوند علت گریه و زاری و خود‌آزاری در آئین مزدایی سخت نکوهیده شده است. از این روست که دین مزدایی، ستایش طبیعت و نیکی است. ستایش عناصر طبیعی و زندگی‌ساز که بر اثر خواست اهورامزدا برای تنعم و برکت و شادی و بهی آدمی به وجود آمده است. بر شالوده‌ی چنین دینی که مرز طبیعت و الوهیت در آن محو است، آدمیان برای هر پدیده و آفریده و عنصر نیکی در طبیعت، جشن برپا می‌کنند، آن را مقدس و محترم می شمارند و بهره‌بری نیک از آن به عمل می‌آورند و با تمام این کردار و اعمال، در واقع ستایش از خداوند می‌کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۵۴
تاریخنگار

1- دو راهب و یک دختر زیبا

دو راهب در مسیر زیارت خود ، به قسمت کم عمق رودخانه ای رسیدند. لب رودخانه ، دختر زیبائی را دیدند که لباس گرانقیمتی به تن داشت. از آن جا که ساحل رودخانه مرتفع بود و آن دختر خانم هم نمی خواست هنگام عبور لباسش آسیب ببیند ، منتظر ایستاده بود . یکی از راهب ها بدون مقدمه رفت و خانم را سوارکولش کرد. سپس او را از عرض رودخانه عبور داد و طرف دیگر روی  ساحل پائین گذاشت .

راهبها به راهشان ادامه دادند.اما راهب دومی یک ساعت می شد که هی شکایت می کرد :

- مطمئنا این کار درستی نبود ، تو با یه خانم تماس داشتی ، نمی دونی که در حال عبادت هستیم ؟ کارت درست بر عکس دستور الهی بود ؟

و ادامه داد :

- چطور بخودت این اجازه رو دادی که بر خلاف قوانین دین مبین رفتار کنی ؟

راهبی که خانم رو به این طرف رودخونه آورده بود ،  دیگر تحملش طاق شد و جواب داد:

- من اون خانوم رو یه ساعت می شه زمین گذاشتم ؛ اما تو چرا هنوز داری اون رو تو ذهنت حمل می کنی ؟!

نتیجه : بهتره ذهن ها را هر چند وقت یک بار از گرد و خاک سنت و تعصب پاک کنیم .

******************************************************


2- چشم درد و راهب

در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی می کرد که از درد چشم ، خواب به چشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را مصرف کرده بود؛ اما نتیجه چندانی نگرفته بود. پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان ، به یک راهب مقدس مراجعه کرد و راهب نیز پس از معاینه وی به او پیشنهاد داد تا مدتی به هیچ رنگی جز رنگ سبز نگاه نکند. میلیونر پس از بازگشت از نزد راهب ، به تمام مستخدمین خود دستور داد با خرید سطل رنگ سبز تمام خانه را با سبز رنگ آمیزی کنند. حتی تمام اسباب و اثاثیه خانه را با همین رنگ عوض کرد. پس از مدتی ، چشم دردش تسکین یافت. لذا برای تشکر ، راهب را به منزلش دعوت کرد. اما راهب لباس نارنجی رنگ به تن داشت و در نتیجه، به دستور مرد پولدار، لباسش را عوض کرد و خرقه ای به رنگ سبز به تن نمود. سپس راهب از مرد پرسید:

- آیا چشم دردتان برطرف شده است ؟ مرد ثروتمند تشکر کرده و گفت:

- بله . اما این گرانترین مداوایی بود که تاکنون داشتم .

مرد راهب با تعجب به بیمارش نگاهی انداخت و گفت:

- بالعکس این ارزانترین نسخه ای بوده که تاکنون تجویز کرده ام. برای مداوای چشم دردتان، تنها کافی بود عینکی با شیشه سبز خریداری کنید و هیچ نیازی به این همه مخارج نبود.!

نتیجه: وقتی نمی توانی تمام دنیا را تغییر دهی ، با تغییر چشم اندازت، قادر خواهی بود  دنیا را به کام خود درآوری. آسان بیندیش راحت زندگی کن 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۵۵
تاریخنگار

نکات ذیل برگرفته تالیفاتی است که به ایجاد پرسش در باره تاریخ اسلام پرداخته اند. نیت آنها هر چه بوده، باید به گمانه ها نیز توجه داشت:

1- در تاریخ اسلام آمده است که در شعب ابیطالب ، پیامبر و یاران او سنگ بر کمر بسته و گرسنگی شدید را تحمل می کردند.

اما ظاهراً  بر اساس ترجمه غلط از منابع تاریخی به زبان عربی یا اشتباه مورخان از روایت روایان ، واژ ه« حجر» یعنی سنگ در جای کلمه « حجز» به معنای بند شلوار قرار گرفته و این گونه تصور شده که مسلمانان نخستین، از فرط گرسنگی سنگ بر شکم می بستند . در حقیقت، افتادن یک نقطه، باعث چنین اشتباه تاریخی فاحشی شده است.

2- در تاریخ اسلام آمده است که پیامبر (ص) امی بوده است. یعنی بی سواد مطلق بوده است.

اما ظاهراً این واژه ، معنای دیگری هم دارد که به مفهوم عربِ بدون کتاب آسمانی و یا شخص وابسته و ساکن به ام القرا یعنی شهر مکه می باشد و تازیان، کسانی را که مکی بوده اند، امیون می خوانده اند. ضمن آن که کسی چون پیامبر که تاجر بوده است، نمی توانسته از سواد بی بهره بوده باشد.

3-در تاریخ اسلام و احادیث بارها سخن از مریم مادر عیسی است، 

در حالی که ظاهراً مریم یک نام عام برای بسیاری از زنان خاندانهای متدین و اشرافی یهود بوده است و احتمالا در برخی موارد، منظور از مریم، مریم دختر عمران نبی است نه مادر مسیح!

* این موارد و چندین نمونه و مصداق دیگر، حکایت از آن دارد که باید نگاهی زبان شناختی و روان-تحلیلی به تاریخ اسلام داشت و با توجه به ضروریاتی نظیر: 

1- تطور لغات در زبان عرب جاهلی 

2- ریشه اولیه بسیاری از واژ های عربی

3-  سطح اشنائی تازیان از رخدادهای تاریخی باستان

و ..

تاریخ اسلام را دوباره بازخوانی و بازنویسی کرد. بدون این که حرمتها شکسته شود و نیتی شوم پرورانده گردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۲۲
تاریخنگار

به آگاهی دوستان دانشجوی مقاطع خیلی بالا در واحد شهر رود می رسانم: 


اگر با تاریخنگار آشنائی دارند و هنگام نمره گذاری( منظور شماره گذاری پلاک خودرو نیست) سر و کاری هم دارند!


تا نیمه شهریور ماه جاری


تحقیقات خود را به پست الکترونیکی نگارنده ارسال نمایند تا از مواهب نمره برخوردار شوند. 


این اخطار واپسین هشدار بوده و توجه نکردن به آن ، به منزله  پذیرش ریسک خطر می باشد. حجت تمام


العاقل یکفی به الاشاره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۲۳
تاریخنگار

آری دیگر این طور شد که ما شدیم سیاح و بار دیگر ، بار سفر بستیم به سوی جبال کاپ کاز. منطقه ای که روزگاری از آن ایران بود و اینک سر بر دامان اروپا گذاشته است. در مورخه یکی از همین روزهای گرم امرتات شیروش، بار و بنه را تدارک دیدیم و در معیت دوستی صدیق عازم شمال غرب شدیم. سفری به درازای 2500 کیلومتر از شهر رود تا تبلیسی یعنی شهر آبهای گرم.

از آن جا که شرائط زمانی فرصت دیگری به ما نمی داد، ناگریز از وسیله ای استفاده کردیم که سختی راه را بسیار جلوه می نمود. یعنی اتوبوس! اما صرف نظر از VIP بودن این کجاوه راهوار ، همسفری با گروهی از هم وطنان مشتاق به سیاحت غرب، بر سختی سفر خط بطلان کشید و این شد که هم وطنان بوشهری و تبریزی و تهرانی و ..دوری مسافت را برایمان آسان کردند. مضافاً به این که دیدن مناطقی که تاکنون ندیده بودیم، لذت سفر را از پرواز از بالای زمین با هواپیما بیشتر می کرد.

پنج شنبه روزی، بعد از صرف ناهار، از پایتخت به تبریز آذری نشین رفتیم و به هنگام نیمه شب وارد ایستگاه مرزی شدیم. بعد از طی مراحل مقرر، وارد خاک ترکیه شدیم و به سمت شمال شرق این کشور همسایه پیش رفتیم. دیدن چمنزارهای سرسبز و وسیع که در آن صدها گاو به چرا مشغول بودند و منازلی که حتی در روستاها با انرژی خورشیدی، تامین برق می کردند و خیابانهایی که کافه هایشان مملو از مردان پیاده رو نشین بود و..برایمان جالب بود. صحنه هایئ به ظاهر جزئی که در ایران مشاهده نمی شد. زمانی که برای رفتن به دستشویی ناگزیر به پرداخت هزینه گزاف شدیم و یا یک دیس کوچک صبحانه را به 17 هزار تومان خریداری کردیم، دریافتیم که در خارجه ، صرفاً مناظر جلب توجه نمی کنند و اینجا نیز برای خودش حساب و کتابی گاه سخت و باور نکردنی دارد.!! از جمله این که ترکها با کسی شوخی ندارند و گردشگران را از منظر مالی مورد عنایت قرار می دهند!

در هر صورت، روز بعد به مرز گرجستان رسیدیم. همان ولایتی که در سده های پیشین ، بین سه امیر نشین کاختی، ایمرلی و کارتولی تقسیم شده بود و تحت تابعیت دولت ایران اداره می شد. تا زمانی که « روس منحوس » بر قفقاز تاخت و به دلالت مزدوران و ناآگاهان ، این خطه را از ایران ستد. مردمان ارتدوکس کیش گرجستان، که شدیداً به دین و آئین خود وابسته اند، هموچون ارمنیان به جانب روسیه مسیحی گرویدند و در اغوش روسها ارام گرفتند. اما حکومت تزاری برای این مردمان آش دهان سوزی نبود. چرا که هنوز هم می شد دید که این سرزمین چقدر عقب مانده ، نگاه داشته شده است. خانه های مسکونی شهرهای این خطه، انسان را به یاد دوران کمونیسم و سختی و خشونت مجتمع های بتونی بدون آرایه، می انداخت. چنان که بسیاری از منازل مسکونی گرجی ها در اپارتمانهای سیمانی بدنما و عبوس و با ظاهری مشمئز کننده قرار دارد. این نتیجه ی سیاست روسها در عقب نگاه داشتن مردمان این ناحیه است تا بدین وسیله از برانگیختن حس غرور ملی و افزایش سطح توقعات ایشان جلوگیری کنند و در بندِ استعمارشان کشند. از این رو است که برای نگرش عمیق به قفقاز، باید تاریخ چند صد ساله اخیر آن را خوانده باشید تا بهتر ببینید.

اصولاً گرجستان در داخل سلسله جبال قفقاز جنوبی و در امتداد کوه هائی قرار گرفته که از شمال شرقی ترکیه به سمت رشته کوههای البرز در شمال غرب ایران کشیده شده اند. بدین رو ، تمام مسیر را از مرز ترکیه تا تفلیس پایتخت گرجستان در داخل دره های سرسبزی طی کردیم که مسافت را طولانی اما چشمان را می نواخت. خاصه که رود کورا ( به یادبود کورش هخامنشی خودمان) در طول مسیر 5 ساعته از مرز تا پایتخت، ما را همراهی می کرد. شهر تفلیس هم با  مساحت 450 کیلومتر مربعی و جمعیت 2.5 میلیون نفری خود در داخل همین دره ها قرار دارد و رود کورا آن را به دو بخش شرقی و غربی تقسیم کرده است.

اقامت چند روزه ما در تفلیس با دیدار از کلیساها شروع شد. زیرا این شهر بسیار کلیسا و صومعه دارد. مردمانش مذهبی اند و علیرغم پوشش آزادانه و راحت خود، از ولنگاری و بی بند و باری به دورند. زنان و دختران گرجی ، حیا و آزرم را در رفتار خود اعمال می کنند و مردان نیز که غالباً به سیگار و مشروب علاقه و اعتیاد وافر دارند ، از بدمستی و هنجارشکنی ابا می کنند! دیدار از کلیساهای مسختا ، سیونی ، تثلیث و.. ما را به یاد مناظر کلیساهای ارمنی جلفای اصفهان انداخت. با این تفاوت که در اینجا حضور حداکثری مردم و خاصه زنان، که با دیانت همسو ترند، جلب توجه می کرد.

روزهای بعدی اقامت ، مصروف دیدار از مراکز علمی و دانشگاهی شد، هر چند تعطیلی دانشگاهها مانع از دستیابی ما به استادان و یا ملاقات با دانشجویان ایرانی گردید. با این همه، وجود چندین کتابخانه و ارشیو اسناد و مراکز تحقیقاتی در این شهر حائز اهمیت بود. و نشان از تحرک علمی و فرهنگی داشت که برای فهم بهتر آن باید به ریشه های فرهنگ غنی گرجی دقت می کردیم. در این میان، مساله ناآشنایئ اکثر مردم با زبان انگلیسی، کار ما را در ارتباط با مردم دشوارتر می نمود

و سرانجام نوبت به بازگشت رسید. از همان مسیر و با همان کاروان. در کنار خانواده هایئ که با تور گردشگری به گرجستان آمده بودند، به این امید که در این شهر تفرج و احیاناً تعیشی کنند. اما تلبیس تفلیس ناکامشان کرده بود. آری، گرجستان هر چند جزء اروپا تلقی می شود، اما در چنبرۀ استعمار روسیه ، به کشوری واپس مانده تبدیل شده بود که سطح زندگی را در آن، پائین تر از کشورهای توسعه یافته اروپا قرار می داد. هر چند اینک، گرجیان بر ان بودند تا رفاه و پیشرفت را در کشورشان عمومیت دهند، اما شاید سالها طول بکشد تا این کشور به سطح پیشرفته ای از رفاه و توسعه دست یابد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۲۹
تاریخنگار