تاریخنگار

پایگاه داده های تاریخی و کتابشناسی

تاریخنگار

پایگاه داده های تاریخی و کتابشناسی

تاریخنگار

آرمان وبگاه تاریخنگار ، پیشکش داده های سودبخش در زمینه تاریخ و فرهنگ است و تلاش دارد تا راهنمای کوچکی برای دانش پژوهان پرسشگر و کوشا باشد. ایدون چنین باد.
نشانی پست الکترونیکی تاریخنگار در قسمت «تماس با من» درج است

طبقه بندی موضوعی

در خور توضیح برای دوستان گرامی که این وبلاگ را گهگاه مشاهده و مطالعه می کنند

 راستش را بخواهید:

گرفتاری های شغلی و  مزاحمت موجودی خبیث به نام تلگرام مانع از ان است که مطالبم را نو به نو عوض کنم.

 بر خلاف رویه سابق که هر ماه و خصوصا در ایام غیرتعطیل ، مطالبی جهت مطالعه می گذاشتم. 

اکنون شرمنده دوستانی هستم که بر من بدین انگیزه ، خرده می گیرند.

سفری در پیش است 

به زودی باز خواهم گشت و این وبگاه را سر و سامانی خواهم داد.

تا آن زمان : 

بدرود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۵ ، ۱۳:۵۱
تاریخنگار


ماه پیکر، نام مشهور کوسم سلطان ، کنیز یونانی تباری مسیحی مذهبی است که در سال 1590 میلادی زاده شد و در سن 16 سالگی به استانبول و دربار عثمانی برده شد تا اسلام آورده و به همسری سلطان احمد اول پادشاه عثمانی درآید. او همانند خرم سلطان زن سلطان سلیمان اول ، از زنان متنفذ دربار ترکیه بود که به دلیل جاه طلبی بسیار در امور سیاست و کشورداری دخالت می کرد. وی مادر دو تن از پادشاهان عثمانی به نام های مراد چهارم و ابراهیم اول است و در به سلطنت رسیدن برادر شوهرش به نام سلطان مصطفی اول نقش ایفا کرد. 

اما اوج قدرت وی زمانی بود که به عنوان مادر پادشاه یا والده سلطان در مسائل مملکتی اعمال نفوذ کرده و به عزل و نصب وزرا و امرا می پرداخت. در عین  حال، خود را به انجام امور خیریه و ساخت بناهای عام المنفعه هم سرگرم می ساخت . 

سرانجام مداخلاتش باعث اعتراض سیاستمداران شد و در شورشی که سربازان ارتش به راه انداخته بودند در سال 1651 و در سن 61 سالگی در پستوی کاخ به دام افتاد و به طرز فجیعی به قتل رسید.

رجوع کنید به فرمانروایان شاخ زرین: نوئل باربر ، ترجمه ع. هوشنگ مهدوی، انتشارات قطره، 1393

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۵ ، ۱۳:۵۰
تاریخنگار

برخلاف پندار آنها که ریشه عرفان را در تصوف و دوره اسلامی می جویند، حقیقت آن است که نخستین نمودهای عرفان و معرفت نفسانی به  مکتب گنوسیسم برمی گردد. اما گنوسیسم چیست؟

گنوس در انگلیسی معادل واژه ی «know  » به معنای شناخت و معرفت قرار می گیرد. کلمه عرفان یا  Mystic به معنی « مرموز یا پنهانی» به فارسی « عرفان» ترجمه شده، لیکن به طور معمول، جهان بینی دینی خاصی از آن مفهوم می گردد، که امکان ارتباط مستقیم و شخصی و نزدیک و وصل آدمی را به خداوند، از طریق آنچه به اصطلاح: شهود و تجربه باطن نامیده میشود جایز و ممکن می شمارد.

اما آیین گنوسی جریان فکری کهنه ای است که بر آگاهی از رازهای ایزدی تأکید داشت. این مسلک که قدمتش به سالها قبل از میلاد مسیح می رسد ، دارای عناصری عارفانه و زاهدمسلک می باشد؛ اما در طول تاریخ دستخوش تغییرات فراوانی شد و تأثیر زیادی بر ادیان بعد از خود گذاشت. از جمله دین یهود و مسیحیت، بخشی از مفاهیم الهی و عرفانی خود را از گنوسیسم اقتباس کرده اند. نیز، مانی بر اساس تفکرات گنوسیسم ، خود را چون پیامبری دیگر بعد از بودا، زرتشت و مسیح شناساند و بخشی از آیین گنوسی را تحت تأثیر این ادیان پایه گذاری نمود. در مانویت یا آیین گنوسی برخلاف ادیان دیگر، بین قدرت خدا و اهریمن برابری وجود ندارد و قدرت خوبی از بدی بیشتر است. گنوسی به مانند بودیسم نوعی نگاه بدبینانه به جسم انسان دارد؛ به این معنا که انسان به خاطر جسمانی شدن اش رنج می کشد. اما جنبه  گنوسی در مانویت، خرد و منطق را وارد این تفکر کرد و گونه ای آمیخته از دین و دانش را به وجود آورد که عرفانی است.

 اصطلاح  گنوسیسم بیانگر یک جریان فکرى کهن است که بر آگاهى از رازهاى الهى و کشف ناشناخته های عالم غیب تاکید مى‏ورزد. Genos یا معرفت از راه تجربه مستقیم مکاشفه یا رهیافت به سنت رازورانه و باطنى به دست مى‏آید . تفکر گنوسى، در مجموعه‏اى از ادیان و نحله‏ هاى دینى مشاهد می شود که در سده های 1 تا 3 ق.م و حتی تا سده 4 میلادی در مناطقی از شرق باستان و غرب نجد ایران وجود داشته است . در همه این فرقه ها نوعى معرفت ‏باطنى و روحانى و فوق‏طبیعى، که مى‏توان از آن به کشف و شهود و اشراق تعبیر نمود، مایه نجات و رستگارى انسان شناخته شده است و به همین مناسبت همه آنها را تحت عنوان گنوسیسم یاد کرده‏اند . گرچه برخی ریشه گرایش به اندیشه گنوسی را در کیشهای مانوئی ، مسیحیت و یهود جستجو می کنند ؛ اما تردید نیست که در آئین مهری یا میترائیسم که کیشی بسیار کهن و آریائی است، پاره ائی از تفکرات گنوسی قابل مشاهده است. گنوسیسم معرفت ‏پروردگار است و چون خدا متعالی و منزه است، پس شناخت ‏خدا طبعاً آگاهی از امری ناشناخته است، نه امرى ساده و معمولى. موضوع این شناخت تمام آن چیزهائى است که در قلمروی وجود الهى قرار دارد؛ یعنى انتظام و تاریخ عوالم برتر و نجات انسان . بدین ترتیب، از سوئی معرفت‏ یا گنوسیس با دانش عقلى فلسفه تفاوت دارد و از سویى با تجربه وحى بسیار نزدیک است؛ زیرا در آن، روشنگری باطنى جانشین مباحثات و نظریات عقلى مى‏شود و از دیگر سو، ‏با اسرار نجات مربوط می شود .لذا معرفت گنوسى یک جنبه عملى برجسته دارد . در نتیجه ، هدف نهایى این شناخت، خود خداوندست. و دریافت چنین معرفتی انسان را در الوهیت ‏با خدا شریک مى‏سازد.

گرچه در برخی نوشتارها ، ثنویت را از اصول آئین گنوسی پنداشته اند؛ اما نمی توان چنین اندیشه ائی را در سرچشمه های تفکر گنوسی مشاهده کرد. مگر آن که به دلیل تاثیر پذیری زرتشتی از میترائیسم ، بخواهیم بر پایه کیهان شناسی زرتشتی و اعتقاد به نقش اورمزد و اهریمن در آفرینش هستی، نوعی دوگانه ستائی را برای کهنترین کیش آریائیان تصور کنیم. با این همه ، مکتب گنوسى، در مقایسه با مکاتب دیگر ، انسان‏محورتر است . از این روی، در متون گنوسى، معرفت چنین تعریف شده: « تنها طهارت جسم نیست که نجات‏بخش است، بلکه معرفت‏به این‏که چه بوده‏ایم، کجا بوده‏ایم، در چه چیز گرفتار شده‏ایم، به کجا شتابانیم، نجات از کجاست، تولد چیست و زایش دوباره چیست؟»  نکته دیگر نیز ، تاکید نحله گنوسى بر رهایى، رستگارى و آزادى است . نجاتى که نه با قدرت خدا و نه با ایمان بشر ، بلکه با کسب آگاهی  مممکن مى‏گردد و لذا وجود یک منجى در مکتب گنوسى، امرى محورى است که وظیفه اصلى او آشکارکردن معرفت نجات براى آدمی است.

** برای توضیح بیشتر رجوع کنید به کتاب: آیین گنوسی و مانوی (ویراسته  میرچا الیاده)، ترجمه ابوالقاسم اسماعیل پور،  1373، انتشارات فکر روز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۵ ، ۰۸:۱۰
تاریخنگار


* در باره واقعه عاشورا باید گفت: تردیدی نیست که داستان رویدادی که 1400 سال پیش اتفاق افتاده و تا مدتها بعد از آن واقعه، توسط نویسندگان تالیف و ثبت نشده است، می تواند دچار اشکالاتی باشد و در آن تحریفاتی صورت گرفته باشد. به ویژه آن که در طول این 14 قرن، راویان و نویسندگان متعدد از هر طیف و جناحی و با هر مقصد و منظوری ، در کیفیت حادثه و نقل آن به عامه مردم دست برده و آن را دیگرگون ساخته اند. هر چند تشریح این موضوع به فرصت و تفصیل بیشتری نیازمند است اما در اینجا فقط به چند نمونه و با استناد به تحلیل یک پژوهشگر  دینی اشاره می کنم و و می گذرم:

به باور و بررسی استاد مرتضی مطهری در کتاب حماسه حسینی،

- نخست آن که : گرچه بین سخنرانان و مداحان، مشهور است که هر شب از ده روز اول ماه محرم را به یکی از شهدای کربلا اختصاص می دهند، یا این که گمان می کنند ابالفضل(ع) در روز تاسوعا به شهادت رسیده است، اما واقعیت آن است که : تمام شهدای کربلا در روز عاشورا به شهادت رسیده اند و امام حسین(ع) جزء آخرین شهدای دشت کربلا است

- دوم این که : تصور می کنند امام حسین (ع) و اهل بیت و اصحابش سه شبانه روز آب ننوشیدند و سپس تشنه کام به جنگ دشمن رفته اند؛ اما حقیقت این است که: ذخیره آب در خیمه ها وجود داشته است و مستندات تاریخی تاکید دارند که یاران امام برای وضو و عسل از چشمه آب استفاده می کردند . چنان که به روایت شیخ عباس قمی: شب عاشورا امام، عده ای را فرستاد تا چند مشک آب آورند و اهل بیت خود را فرمود که از این آب بیاشامید، آخر توشه شماست و وضو بسازید و غسل کنید.

- سوم این که : حکایاتی چون نوحه خواندن لیلی مادر علی اکبر یا اجازه ندادن امام حسین به علی اکبر برای رفتن به جنگ و ..نیز حقیقت ندارد. زیرا اصلاً لیلایی در کربلا نبوده است؛ و یا هر کس از امام حسین(ع) اذن میدان می خواست، اجازه می داد و ضرورتی هم نداشت که در آن شرائط کسی را از دفاع از حریم اهل بیت معاف کند.

** موارد دیگری هم هست که با توجه به حقائقی چون:

 1- ده روز مقابله دو جناح در کربلا بدون جنگ

2- خویشاوندی و دوستی بین بسیاری از سران دو جناح

3- پرهیز و عاقبت اندیشی امام حسین و یزید بن معاویه از مقاتله

و نمونه های دیگری که در ماجرای کربلای سال 61 قمری از نظر ریزبینانه خوانندگان تاریخ به دور افتاده است، می تواند روشنگر حقیقت تاریخ عاشورا باشد. داستانی که گاهی رنگ حماسه و گاهی شکل افسانه پیدا کرده است و در این دگردیسی ها ، دچار پیرایه ها و تحریفاتی نیز شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۵ ، ۰۹:۰۹
تاریخنگار


1- دانشمندی صالح که به مکنت دچار شده بود، به در خانه توانگری رفت و بدو گفت:

- شنیده ام که بخشی از اموال خود را وقف نیازمندان کرده ای و من اکنون به عطیه موقوف نیازمندم.

مرد ثروتمند بهانه پیش آورد که :

- من آن چه وقف نموده ام ، خاصِ افراد نابینا است تا مرحمتی شود ایشان را و تو کور نیستی.

مرد دانشمند گفت:

- اشتباه نموده ای. کور حقیقی من هستم که روی از رزاق خلق برتافته و به در خانه چون تو بخیلی آمده ام

****

2- زاهدنمای سالوسی نزد امیری خوش طبع و تیزفهم که به خوردن شراب عادت داشت رفت تا او را نصیحت کند و حرمتی کسب کند. پس به امیر گفت:

- دوش در خواب پیامبر (ص) را دیدم . مرا امر فرمود: امیر را بگو تا شراب کمتر خورد که عقل زائل گردد.

 امیر خنده ای زد و گفت:

- والله که این خواب تو دروغی بیش نیست!

زاهد دروغین ابروان در هم کرد و پرسید:

- این چگونه باشد . از کجا چنین می گوئید؟

امیر زیرک پاسخ داد:

- زیرا پیامبر خوردن شراب را چه کم و چه زیاد حرام دانسته است. پس چه معنا دارد که امر کند کمتر بنوشم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۵ ، ۰۸:۵۳
تاریخنگار


1- مردی زنی سلیطه داشت. روزی بین او و زنش مرافعه اتفاق افتاد. زن به شوی ناسزا همی گفت:

- که ای قرمساق گدا. این چه زندگی است که برایم درست کرده ای؟

مرد پاسخ داد:

- در این تهمت که به من زدی بی تقصیرم. چون اگر قرمساقم که تقصیر از جانب توست که عفت نگاه نداشته ای و اگر گدایم که حکمت و داده خداوندی است و مرا تقصیری نباشد!

******

2- روزی بین یک عالم و سیدی نزاع درگرفت. در میانۀ خصومت، سید فریاد برآورد که : وامحمدا

عالم هم متقابلاً فریاد زد: وا آدما

شخصی از آنجا می گذشت. پرسید: - واآدما دیگر چه معنا دارد؟

 عالم پاسخ داد:

- او به جد خود استغاثه کرد. من هم به جد خویش. او را زحمت بسیار است تا ثابت کند که محمد نیای اوست. اما در این که آدم جد من هست هیچ کس را تردید نیست!

3- در یکی از بلاد ایران، واعظی بر بالای منبر به طعن و توبیخ سخن می راند. به حالتی عصبانی گفت:- برخی از مردم، چنان بی فکر و ناآگاه هستند که برای چند دقیقه خوشگذرانی و عشرت زود گذر ، دو تومان می دهند و یک شیشه شراب گرفته و زهرمار می کنند. آخر این کار چه ارزشی دارد؟

ناگهان یکی از شوخ طبعان آن جمع، از پائین منبر برخواست و با صدای رسا گفت:- حاج آقا. احتمالاً سر شما را کلاه گذاشته اند. قیمت شراب خوب یک تومان بیش نیست. نکند گران خریده اید؟

به شنیدن این سخن، خنده حضار چنان در صحن مسجد طنین انداز شد که واعظ بیچاره منفعل شده و از منبر پائین آمد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۵ ، ۱۳:۵۰
تاریخنگار

شاید برای برخی خوانندگان این وبلاگ ، چنین تصور ایجاد شود که درج حکایات تاریخی در این وبلاگ ، ارزش تاریخ را در حد روایت تنزل داده و مخاطب عادی را به خطا رهنمون خواهد شد. لیکن واقعیت این است که :


- نخست آن که : بسیاری از حکایات منقوله، به ذوق و پندار تاریخنگار و به منظور و هدف خاصی انتخاب شده و بعد از ویراست و ایجاد تغییراتی در متن ، در معرض مشاهده گذاشته می شود.


- دوم آن که:  در این شرائط بحران افزا که مطالب وبلاگی به سود تلگرام ، خوانندگانش را از دست داده ، این تنها  ، راه علاجی است تا دوستداران دانائی را به خواندن صفحات وب راغب گرداند.


از این رو، تاریخنگار با تاکید بر این که : تاریخ با روایت و حکایت متفاوت است ، می کوشد از زبان ساده روایئ برای درک معانی عمیق فرهنگی یاری بجوید. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۵ ، ۰۸:۵۱
تاریخنگار

روزی مورخی را با مردی نصرانی سفر به ملازمت افتاد. در میانۀ راه، نصرانی ، حسب آداب، یک پیمانه شراب به مورخ تعارف نمود. او نیز بی تامل بگرفت و بیاشامید. نصرانی را تعجب دست داد و گفت:

- این را که خوردی شراب بود.

تاریخنگار نگاهی به دوستش کرد و پرسید:

- از کجا می دانی که این خمر بوده است؟

مرد نصرانی پاسخ داد:

- غلام من این شراب را از فلان یهودی خریداری کرده است.

مورخ که هنوز هشیار بود ، خنده ای کرد و گفت:

- چه بسیار نادانی! ما مورخان در باره راویان و تواریخ کهن تامل و تردید داریم که آیا ثقه اند یا نامعتبر؟! و هر گفتاری را در تاریخ به راحتی نمی پذیریم . آن وقت، انتظار داری تصدیق کنم مدعای تویِ نصرانی را که روایت می کنی از غلامی و او هم از یک یهودی؟!! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۵۰
تاریخنگار


  متن ذیل ، بخشی از کتابچه کوچکی است به نام تاریخ و پندهایش از احمد کسروی. مورخی ژرف نگر که صرف نظر از باورهای دگراندیشانه اش، نگرشی آینده نگرانه به تاریخ داشت:

« شاید خوانندگانى می دانند که ما بتاریخ ارج می گزاریم و آن را سودمند می شماریم. در اینجا فرصت آن نیست که ما از نیکى و سودمندى تاریخ گفتگو کنیم و نیازى هم بچنان گفتگویى نیست. به تاریخْ همه ی توده هاى جهان ارج می گزارند ما هم باید بگزاریم. در اینجا آنچه باید گفت این ا ست که ایران کشور ما هنوز تاریخ درستى نمی دارد. هنوز تاریخ درستى براى این کشور نوشته نشده و به این زودى هم نوشته نخواهد شد. براى آن که در ایران تاریخ درستى باشد باید در گذشته هاى چند هزار ساله ی این توده و کشور روزگار به روزگار جستجوها رود و بررسیها شود و نتیجه ی آنها بدست آید ، و نخسـت یک رشته کتابهـاى ایـن چنانى « کتابهائى که هر یکى درباره ی بخشى از تاریخ ماست » نوشـته شـود و به چـاپ رسد و سـپس از روی هم رفته ی آنها تاریخ درستی ـ در چند جلد ـ براى این کشور نوشته شود. اینست معنى آنچه می گویم:  

شگفت تر آن است که دوره هاى باستانى تاریخ ایران ـ مثلاً زمانهاى هخامنشى و اشـکانى و ساسـانی ـ چـون دانشمندان اروپا و آمریکا به آنها پرداخته اند روشن تر از زمانهاى دیرتر ـ دوره هاى پس از اسلام ـمی باشد. این دوره پس از اسلام چندان تاریکست که سالها باید بررسیها و جستجوهاى دانشمندانه رود تا روشن گردددر این دوره تاریخنویسان بسیار بوده اند و ما کتابهاى بسیار به عربى و فارسى در دست داریم. ولى همه می دانیم که آن تاریخنویسان همه چیز را ننوشته اند و آنچه نوشته اند پیراسته از آلودگی ها نبوده است. در آن زمان ها تـاریخ را سرگذشـت پادشاهان و فرمانروایــان و زور ورزان و جنگها و کشاکش هاى آنهـا می شناختند و تنها این زمینه را دنبال می کردند و بیشتر تاریخنویسان تاریخ را به نام یک پادشاه و یـا یک وزیر نوشته بیش از همه به ستایش و چاپلوسى می کوشیدند و در پى راستی ها نبودند. کوتاه سخن : در آن زمانها این شیوه ی دانشمندانه ی امروزى که ما از اروپایی ها یاد گرفته ایم در میان نبوده.  این است کتابهایى که از زمان هاى گذشته بازمانـده « تـاریخ » شمرده نمى شوند ، آنها در دست مـا « مدرک» است که در جستجوهاى خود از آنها نیز سود جوییم. به هرحال یکى از کارهایی که در این زمینه باید بود این اسـت کـه هرگونـه کتابهـا و یادداشت ها کـه در زمینه ی تاریخ است بچاپ رسد و پراکنده گردد که از این راه کمکى به کسانی کـه در این بـاره به جستجو خواهند پرداخت کرده شود.  از آنجا که این گونه کتابها از سندهای تاریخی ایران است و آنها را نتوان نادیده انگاشت و بدور انداخت ، یکی از کارهایی که باید بود آن اسـت کـه کسانی آنها را بگیرند و نیک بخوانند و معنی هایی را که در آنهاست و تاریخ است با زبان ساده بنویسند و یا جمله های معنی دار آنها را از جمله های بی معنی جدا گردانند. یک جمله بگـویم : آنهـا را از آلـودگی پـاک سازند که بدینسان بهره مندی انجام گرفته و هم آنها با آن بدی ها در گردش نباشد. »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۴۸
تاریخنگار


* تاریخ حکایات آموزنده اما تکرار شدنی و آزمون کننده بسیار دارد . اگر تصور کنیم که این حکایات ، فقط محدود به زمان خاصی بوده و تاریخ مصرف دارند ، اشتباه کرده ایم. زیرا امروزه نیز چنین قضایا و مواردی در جامعه اسلامی پیدا می شود . از جمله این حکایات که مخصوص فرصت طلبانی است که جز به پُست و مقام نمی اندیشند:

1- شخصی برای طلب حکومت ایالتی از ممالک اسلامی بر خلیفه عباسی وارد شد در حالی که آثار سجده بر پیشانی اش هویدا بود و گواه از ورع و تقوای او می داد. بعد از اظهار درخواست ، خلیفه از او پرسید:

- این چیست که بر پیشانی داری؟

مرد جواب داد:

 - اثر سجده و کرنش به درگاه یکتای  بی همتا است.

خلیفه نگاهی به آسمان انداخت و گفت:

- این حائل است بین تو و این منصب که درخواست آن را داری.

 مرد با تعجب پرسید:

 -چگونه حائل خواهد بود؟

 خلیفه پاسخ داد:

- زیرا اگر از شدت ورع و پارسائی است که سزاوار نیست به خاطر مقام دنیوی ترا از عبادت خداوند محروم سازیم و اگر برای تظاهر و خودنمایئ است که سزاوار نیست فریب تو بر ما اثر کند!

*******

با استماع این نکته، مرد به ظاهر مقدس و عابد منفعل شد و به سرعت از مجلس بیرون رفت.

2- شخصی به مقام و منصبی عالی در دستگاه حکومتی دست یافت. کوکبه ای برای خویش دست و پا کرد و اسباب تجمل بیاراست. یکی از دوستان قدیمش برای تهنیت نزد او رفت. شخص تازه به منصب رسیده، اعتنائی نکرد و خود را به غریبی زد. از وی پرسید؟

- شما که هستید و به چه کار آمده اید؟

دوست خجل شد و از این رفتار متاسف . پس روی به صاحب منصب کرد و گفت:

 - من فلان دوست قدیم شما بودم. شنیدم که از دو دیده نابینا شده اید. برای عرض تسلیت و همدردی خدمت رسیدم!

با شنیدن این حرف، مقام مسئول سخت خجل شد و از دوست دیرین عذر خواست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۵ ، ۰۸:۴۶
تاریخنگار