یاد پدر
امروز دقیقاً 365 روز از آن روز تلخ و اندوهباری می گذرد که جلوی چشمان بهت زده و غم گرفته یک پسر ، روح پدری مهربان و صمیمی از کالبد خسته اش خارج شد و خانواده ای را با مشکل فقدان پدر و ولی نعمت خود تنها گذاشت.
پدر، از تبار خانواده ای ریشه دار از بزرگان شهر تاریخ و پرورش یافته پدری پهلوان صفت و مادری نیکوخصال بود. پدرش به آئین کوشندگان ورزش باستانی و صنعت گری ، مردی مردمدار و سرسخت بود و مادرش به روال زنان عفیفه و باایمان ، بانویئ رئوف و بسیط چهره بود.
داستان زندگی پدر از شهر نیاکانی شروع و با گذر از پایتخت ایران به ام القری جهان شیعه یعنی حریم رضوی منتهی شد. درس را رها کرد و به پیشه ورزی در بازار کمر همت بست. همسری کوشنده و خانه دار برگزید و فرزندانی به دنیا تحویل داد که اگر چه به جهات مالی یا علمی ، سرشناس نبودند ، لیکن کوشش پدر را تباه نکردند و زندگانی سالم و سعادتمندانه ای برای خویش دست و پا کردند.
اما بیماری از سالها قبل از رحیل، سراغ پدر آمد. دردهای عضلانی پای رفتنش را سست می کرد . اما لبخند را فراموش نکرد. هیچگاه فرزندان نفهمیدند که دردی کشنده و جانکاه پاهایش را می سوزاند. او ماند و اعضای خانواده را در هر بزنگاهی، به دور هم جمع نمود. تا بدانها بفهماند که بقای خانواده دراتحاد و انسجام همه اعضای آن است و چه روزهای خوشی که پدر شمع محفل خانواده بود و مسبب گردآمدن برادران و خواهران.
اینک او به سرای باقی رفته است. پیکرش را نمی بینیم و دستان گرمش را نمی فشاریم. اما تصویرش در قاب همچنان تبسم بر لب دارد و می گوید:
فرزندان من، از این بالا شما را می نگرم و هم چنان که دل نگران شمایم ، برایتان آرزوی سعادت دارم.