رمز سکوت
پنجشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۱۳ ق.ظ
اگر این روزها ، سایه ای از تاریخنگار بر سر وبلاگ هست و چیزی دگر نیست، بدان خاطر است که مصداق شعر لسان الغیب شده ام :
دل که آیینه صافی است ، غباری دارد از خدا می طلبم صحبت روشن رائی
اما افسوس که روشن رای ها و روشن ضمیران در پستوهای بی نور ، بدون دادن افتخار حضور ، به کار خویش مشغولند و از دنیاطلبان ملول.
آری ، آن را می جویم که سخنش در دل نشیند ، نه آن که مرا در گِل ببیند. کلامش بوی مهر دهد و نگاهش حالتی از شعر.
اما افسوس که :
سرها به زیر است و چشمانی که باید به افقهای دوردست خیره شود، بر روی صفحه تلفن همراه ، در جستجوی پیامی از بی راه ، زل زده به شبکه تلگرام و دیگر هیچ کلام. در این وانفسا است که صداها خاموش می شوند و نگاه ها فرو می افتند. دیری نخواهد پائید که با دنیای بی زبان ها و فرادستان مواجه خواهیم شد.
۹۴/۱۰/۱۰