حکایت تاریخی 5
* این ماجرا می تواند برای مسئولین موسسات اموزشی کشور ما جالب باشد!!
در تواریخ آمده است که در عهد سلاجقه، روزی ملکشاه سلجوقی و وزیر کاردانش خواجه نظام الملک به صورت ناشناس، عازم بازدید از مدرسه نظامیه شدند. مدرسه ای که دانشجویان از سراسر کشور به آنجا آمده و نزد اساتید مختلف درس می خواندند. هنگامی که شاه و وزیر به پشت در یکی از حجره های مدرسه رسیدند؛ چشمشان به صحنه ناگواری افتاد. یکی از استادان در داخل اتاقش خلوتی به راه انداخته و مشغول خوردن شراب و معاشقه با کنیزکی نازک بدن بود. او چنان مست و خراب بود که به صدای هیچ رهگذری توجه نداشت و از سکناتش معلوم بود که بی خبر از دنیا است.
تماشای این وضع نابه هنجار ، شاه را عصبانی کرد و قصد آن نمود تا وارد حجره شود و استاد خاطی را گوشمال دهد. اما وزیر اعظم پیش آمد و مانع شد.
روز بعد ، نامه ای از دفتر نخست وزیری به مدرسه رسید که نام آن استاد به عنوان گیرنده نامه بر آن درج شده بود. در این نامه ، وزیر خردمند و پوزش پذیر نوشته بود:
- دیروز در بازدیدی که از مدرسه داشتم ، دریافتم که هزینه های معاش شما رو به افزایش گذاشته است. بر آن شدم تا حقوق تان را افزایش دهم. با این نامه می توانید از مدیر مدرسه مساعده بگیرید یا افزایش مستمری خود را طلب کنید! نمی خواهیم مشکلات مالی ، مانع از توجه جدی شما به درس شود !
با خواندن این نامه، مدرس خاطی و شرمسار دریافت که بزرگی شاهد اشتباه او بوده و اینک بر عهده اوست که درستکاری و وظیفه شناسی را در تدریس رعایت کند.