تاریخنگار

پایگاه داده های تاریخی و کتابشناسی

تاریخنگار

پایگاه داده های تاریخی و کتابشناسی

تاریخنگار

آرمان وبگاه تاریخنگار ، پیشکش داده های سودبخش در زمینه تاریخ و فرهنگ است و تلاش دارد تا راهنمای کوچکی برای دانش پژوهان پرسشگر و کوشا باشد. ایدون چنین باد.
نشانی پست الکترونیکی تاریخنگار در قسمت «تماس با من» درج است

طبقه بندی موضوعی

ادیب متعهد

يكشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۴۸ ق.ظ

قاسم پسر زین العابدین کرمانی در سال 1238 شمسی در کرمان متولد شد . کودکی و اوایل جوانی را نزد ملااحمد حافظ عقیلی کرمانی گذراند و از محضر او بهره برد . ادبیات فارسی و عربی را آموخت و در فقه و نجوم و زبان های عربی و انگلیسی به کمال رسید . سپس در سیرجان و بم و کرمان مدارسی به نام دانش تاسیس کرد و مدتی هم در آنجا به تدریس اشتغال داشت. کمی بعد در اداره عدلیه کرمان منصب قضاوت یافت و چندی در این سمت خدمت کرد . بعد از آن به عزم زیارت عتبات به سفر پرداخت و در بازگشت در دارالفنون تهران به تدریس پرداخت .وی در سال 1308 شمسی در تهران درگذشت.

ادیب کرمانی از جمله تحصیلکرده ها و روشنفکرانی است که در قبال آلام جامعه بی تفاوت نبوده است. او برای قشر قالی باف و خصوصاً کودکان کار ، که برای اندک مزدی گوهر جان و سرمایه زندگی را به رایگان می بازند، دل می سوزاند. در نوشتاری به نام خارستان ، بر پایه طنز ، شالبافان و قالی بافان را مخاطب قرار داده و سلاطین شال و قالی را زیر شلاق کشنده تحقیر می گیرد که از خون گروه اول تغذیه می کند. در عین حال، گروه نخست را گناه کار می شمرد و مذمتشان می کند که تن به ذلت داده اند. وی که از ستمی که صاحبان کارگاه های شال و قالی بر شاگردان مستمند و خردسال خویش روا می دارند ، به فریاد و خروش آمده، بر سر آن است تا برای بهبود وضعیت اسفبار کارگاه های نمور و بیماری زای قالیبافی ، تحرکی در مخاطب ایجاد کند.   

در رساله « خارستان» ادیب کرمانی، قصه بی سر و سامان فقیران برهنه ای را تصویر می کند که برای تکه کشکی ، دانه اشکی می ریختند و برای لقمه نانی، جانی می دادند :

شالبافان شهر می دانید .................که ز یک من دو من فزونستی

کفه ی این اگر ز جا جُنبد .................... و آن دگر کفه را سکونستی

او حتی در مدح خداوند نیز، نقادی خود را هدفمندانه وارد می کند :  

بنام خداوند احسان وجود ...........................خداوند تار و خداوند پود

حکیمی که از تاروپود سخن ....................گل نو ببافد به جای کهن

فرستاد استادها بی شمار ........................که بر دست ها را کند پشتِ کار (= نقش کارگاه شالبافی)

او مکنونات زبان را در تار و پود سخن می نهد و اوضاع تباه جامعه را باعث بدفرجامی کارگران می داند :

شهر بی کدخدا و داروغه ................. هیچ کس دیده در جهان هرگز

گرنبودی خلیفه کی بردست ................. بافتی شال لاکی و قرمز 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۰۵
تاریخنگار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی