ادیب متعهد
قاسم پسر زین العابدین کرمانی در سال 1238 شمسی در کرمان متولد شد . کودکی و اوایل جوانی را نزد ملااحمد حافظ عقیلی کرمانی گذراند و از محضر او بهره برد . ادبیات فارسی و عربی را آموخت و در فقه و نجوم و زبان های عربی و انگلیسی به کمال رسید . سپس در سیرجان و بم و کرمان مدارسی به نام دانش تاسیس کرد و مدتی هم در آنجا به تدریس اشتغال داشت. کمی بعد در اداره عدلیه کرمان منصب قضاوت یافت و چندی در این سمت خدمت کرد . بعد از آن به عزم زیارت عتبات به سفر پرداخت و در بازگشت در دارالفنون تهران به تدریس پرداخت .وی در سال 1308 شمسی در تهران درگذشت.
ادیب کرمانی از جمله تحصیلکرده ها و روشنفکرانی است که در قبال آلام جامعه بی تفاوت نبوده است. او برای قشر قالی باف و خصوصاً کودکان کار ، که برای اندک مزدی گوهر جان و سرمایه زندگی را به رایگان می بازند، دل می سوزاند. در نوشتاری به نام خارستان ، بر پایه طنز ، شالبافان و قالی بافان را مخاطب قرار داده و سلاطین شال و قالی را زیر شلاق کشنده تحقیر می گیرد که از خون گروه اول تغذیه می کند. در عین حال، گروه نخست را گناه کار می شمرد و مذمتشان می کند که تن به ذلت داده اند. وی که از ستمی که صاحبان کارگاه های شال و قالی بر شاگردان مستمند و خردسال خویش روا می دارند ، به فریاد و خروش آمده، بر سر آن است تا برای بهبود وضعیت اسفبار کارگاه های نمور و بیماری زای قالیبافی ، تحرکی در مخاطب ایجاد کند.
در رساله « خارستان» ادیب کرمانی، قصه بی سر و سامان فقیران برهنه ای را تصویر می کند که برای تکه کشکی ، دانه اشکی می ریختند و برای لقمه نانی، جانی می دادند :
شالبافان شهر می دانید .................که ز یک من دو من فزونستی
کفه ی این اگر ز جا جُنبد .................... و آن دگر کفه را سکونستی
او حتی در مدح خداوند نیز، نقادی خود را هدفمندانه وارد می کند :
بنام خداوند احسان وجود ...........................خداوند تار و خداوند پود
حکیمی که از تاروپود سخن ....................گل نو ببافد به جای کهن
فرستاد استادها بی شمار ........................که بر دست ها را کند پشتِ کار (= نقش کارگاه شالبافی)
او مکنونات زبان را در تار و پود سخن می نهد و اوضاع تباه جامعه را باعث بدفرجامی کارگران می داند :
شهر بی کدخدا و داروغه ................. هیچ کس دیده در جهان هرگز
گرنبودی خلیفه کی بردست ................. بافتی شال لاکی و قرمز