آنالیتیک : سخنی نو در تاریخنویسی
یکی از جدیدترین و برجسته ترین مکاتب تاریخنگاری ، مکتب آنال است که ما ایرانی ها در باره آن کمتر خوانده ایم و مشابه آن ، به ندرت کار کرده ایم . در ابتدا باید گفت: سازندگان و پیروان مکتب آنال، از همان آغاز، نیت ایجاد یک مکتب را نداشتند و فقط در واکنش به سبک تاریخ نگاری سنتی به این سیاق روی آوردند. تاریخ نویسی سنتی که متاثر از روش مکتب متدیک یا رانکه ای ( همان که توسط عباس اقبال آشتیانی در ایران رواج یافت و هنوز هم با قوت برجای مانده است) بود، دارای ویژگی هایی چون فرمایشی بودن، خرد نگری و پرهیز از نظریه سازی و دوری از تفکر خلاق و نقادانه در بررسی منابع تاریخی بود و طبعا به مذاق اهل علم در سده 20 میلادی در اروپای در حال توسعه و تحول نمی آمد . لذا آنالیستها ضمن تاکید بر ضرورت کاربرد نظریه هدایت کننده در ابتدای پژوهش، تجربه پوزیتیویستی را هم مورد نقد قرار داده و برای پذیرش ایده های نو به صورت دائمی از رشته های مختلف علوم انسانی و تاکید بر « سنتز » میان حوزه های علوم جغرافیا، روان شناسی ، انسان شناسی، قوم نگاری،جمعیت شناسی، زبان شناسی و اقتصاد و وجود دیالوگ تصحیح کننده میان نظریه و روش ، اعلام امادگی نمودند. دغدغه آنها پرداختن به همین واقعیت اجتماعی تام و تمام بود؛ امری که بانیان مکتب انال نظیر: لوسین فور، فرنان برودل و مارک بلوخ آن را به درستی پرورش دادند ، اما از نسل سوم، متفکران آنالیست آن را به سوی گرایش های خاصی چون انسان شناسی و قوم شناسی برده و زمینه نقد خود مکتب آنال را نیز فراهم کردند.
همه می دانند که نام آنال از مجله ای به نام « تاریخچه اقتصادی و اجتماعی» و بعدها « تاریخچه اقتصادها، جوامع و تمدنها » گرفته شده است . مجلهای در علم تاریخ در فرانسه که چندین دهه به طور مستمر دیدگاه جدیدی درتاریخنگاری را مطرح و ترویج کرد. دیدگاه جدیدی که دستاندرکاران مجله را بر آن داشت که حتی در بحبوحه جنگ جهانی اول نیز ، دست از تکاپو بر ندارند. این دیدگاه که مطابق نام مجلهاش «مکتب آنال» نام گرفت، شورش گروهی از تاریخنگاران در مقابل سنت تاریخنگاری جاری در فرانسه ابتدای قرن بیست بود. این مورخان جوان با انتقاد اساسی از تاریخنویسی کلاسیک و متدیک ، بر افراط گرائی در تاریخ سیاسی و تاکید بیهوده بر زندگی شاهان، شخصیتها و گزارش طولانی جنگها و کشمکشها انگشت گذاشتند. زیرا چنین وقایعنگاری را انحراف برشمرده و معتقد بودند موضوع تاریخ ، بنا به تعریف، انسان است و نه وقایع، به ویژه انسانهایی که از قلم وقایعنگاران و مورخین درباری به دور بودهاند. دومین انتقاد حلقه مکتب آنال، متوجه تسلط دیدگاه پوزیتویستی در تاریخنگاری فرانسه بود. زیرا بر این مبنا اتکای صرف بر وقایع و محدود شدن تاریخنگاری به ردیف کردن رخدادها ، به امید آن که خود به سخن درآیند، به جدایی شاخههای مختلف تاریخ از یک سو و کم رنگ شدن رابطه بین تمامی رشتههایی که به مطالعه انسان در بستر زمان و مکان میپردازند، از سوی دیگر منجر می شود. آنها باور داشتند که تاریخنگار واقعی باید برای گسترش و عمق و غنا بخشیدن به تاریخنگاری، از یافتههای علومی چون اقتصاد، جامعهشناسی، جمعیتشناسی، انسانشناسی، قومنگاری، زبانشناسی، روانشناسی و مطالعات ادیان استفاده کند و به همکاری نزدیک با دانشمندان این علوم بپردازد و باید نظریه بر کار پژوهش تجربی تقدم داشته باشد.
از این روی، تاریخ اقتصادی-اجتماعی و توجه به ویژگیها و فرایندهای اجتماعی که از متن زندگی مردم هر منطقه برمیخیزد و روانشناسی جمعی تاریخی، یا به تعبیری «بازسازی» ذهنیتهای هر دوره یکی از علایق آنالیستها بود. به همین دلیل «مکتب آنال» را دیدگاهی میان رشتهای دانستهاند که علاوه بر زمینههایش در تاریخ بیش از همه از جغرافیای انسانی و جامعهشناسی و یا نظریه اقتصادی متاثر بوده است. اما نوآوری «آنال» در ترکیب این نظرات و خلق سنتزی بین آنهاست که ضمناً از استحاله تاریخنگاری در سایر علوم اجتماعی جلوگیری کرده و استقلال و هویت آن را حفظ می کند .
در دهههای اخیر پنج گرایش عمده در مکتب آنال قابل تشخیص بوده است:
1- مطالعاتی مربوط به تاریخ روستایی و تاریخ محلی بر پایه پژوهشهای جغرافیایی و منطقهای.
2-بررسیهایی در تاریخ اقتصادی، جمعیتشناختی و جغرافیایی از طریق تجزیه و تحلیلهای کمّی هدایت شده توسط نظریه و در جهت اثبات آن نظریهها.
3- مطالعات انسانشناختی فرهنگهای غیر اروپایی در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین.
4- پژوهشهای مربوط به زندگی روزمره در گستره تاریخ و توجه به عادات و الگوهای زندگی بهویژه آداب مربوط به غذا خوردن؛ چه از نظر زیست شناختی و چه از نظر رفتارهای اجتماعی.
5-تحقیقاتی در زمینه دیدگاه ها و جهانبینیها با تاکید بر تفکرات جمعی، شعور عمومی، فلکلور و تجزیه و تحلیل ساختاری اسطورهها و افسانهها.