تاریخنگار

پایگاه داده های تاریخی و کتابشناسی

تاریخنگار

پایگاه داده های تاریخی و کتابشناسی

تاریخنگار

آرمان وبگاه تاریخنگار ، پیشکش داده های سودبخش در زمینه تاریخ و فرهنگ است و تلاش دارد تا راهنمای کوچکی برای دانش پژوهان پرسشگر و کوشا باشد. ایدون چنین باد.
نشانی پست الکترونیکی تاریخنگار در قسمت «تماس با من» درج است

طبقه بندی موضوعی

جد غریب

پنجشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۱۲ ق.ظ

روزی سیدی به نام« حسن» وارد روستایی شد و در مکانی که اهالی جمع می شدند، شروع به گریه کرد.  سبب پرسیدند. گفت مردی غریبم و شغلی ندارم. به بدبختی خود می گریم !

روستائیان او را دلداری دادند و به او وظیفه ای در روستا بخشیدند. شب دیگر دیدند که باز حسن می گرید. گفتند: اینک که درآمدی داری. پس برای چه مکدری؟ گفت: شما همه دارای خانه هستید و من بی سر و پناه هستم. مردمان به تکاپو افتادند و برایش خانه ای ساختند تا آرام گیرد. اما مجددا شب بعد دیدندش که می گرید! علتش را جویا شدند گفت: من در خانه ای بدون اثاث و فرش چگونه سر کنم.؟ کدخدا امر کرد هر کدام از روستائیان برای حسن تکه ای از اسباب منزل بیاورندو خانه اش را مفروش کنند. ولی سید باز شب بعد به گریه مشغول شد. وقتی دلیلش را پرسیدند گفت: شما هر یک مونس و همسری دارید، اما من هیچ کسی را ندارم که چراغ خانه ام را روشن نگاه دارد .اهالی دست بالا کردند و دختری برایش به مواصلت گرفتند. اما شب دیگر دیدند حسن سوزناک تر گریه می کند. روستائیان به او گفتند: دیگر چه کسر داری که گریه می کنی؟ سید گفت: حالا دیگر بر جد غریبم امام حسین گریه می کنم!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۱۸
تاریخنگار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی